گفت و چای



درود. خواستم که بنویسم اما نمی توانم. مادربزرگ را ظهر دیدم. نشسته بود و آب می نوشید. صحبت کوتاهی داشتیم. بعد از ظهر دیگر بیدار نشد. خدای بلند مرتبه همه ما را بیامرزد. آمین.

اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من

دل من داند و من دانم و دل داند و من

 


از اساس این مهم نیست که ما چه برنامه هایی در تلویزیون میلی تولید می کنیم، فقط این که بیست و چند کانال باشد مهم است. چه کسی اهمیت می دهد که کیفیت برنامه های پخش شده آن قدر پایین است که قشر متوسط به پایین هم به لحاظ سطح فکری کیفیت برنامه های صدا و سیما را آنقدر افتضاح می داند که حتی دیگر دلیلی برای روشن کردن تلویزیون ندارد، به جز پخش چند مسابقه و برنامه ورزشی که همان را هم کم کم دارند تیشه به ریشه اش می زنند. فرض کنیم یک آدمی مثل فردوسی پور برنامه محبوبش را از دست بدهد و در یک حرکت ناگهانی محمدرضاگار بشود مجری بهترین برنامه از سوی مخاطب. چه ایرادی دارد، گار هم خوشگلتر است و هم جذاب تر، فردوسی پور خیلی هم قیافه که نداشت، هر هفته تلویزیون نشانش می داد. خب مخاطب بعد ده بیست سال تنوع می خواهد. برای مثال مزدک میرزایی دیگر به درد صدا و سیما نمی خورد. باید جایش را بدهند به یک بازیگر جدید که روی بورس باشد مثل ترلان پروانه.

از این رو منتظرم تا مجری های مقوا بیست و سی را بردارند و مهران رجبی را به همراه اسحاق جهانگیری بیاورند پای کار. جهانگیری که خوراکش روضه خواندن است. در راستای تغییرت مثبت تلویزیون ملی باید بنویسم همین بس که تلویزیون خانه بیشتر فامیل هایمان بدون گیرنده دیجیتال داخلیست و این که به چه چیزی وصل است به خودشان مربوط است. یعنی من در کل کانال های آن طرف آبی هیچ چیز به درد بخوری نمی بینم اما باز هم اگر یک روزی چند ساعت خالی پیدا کنم ترجیح می دهم یک شبکه از گینه بیسایو را نگاه کنم.

خدایی حیف این همه سرمایه که خرج امواجی می شود که هیچ اثری ندارد جز ازدیاد بیماری! کل خبرهای مهم روز ایران را هم می شد در همان یک شبکه نشان داد که از سی چهل سال پیش شروع به کار کرد. من ترجیح می دادم این بودجه به جای امواج صرف توسعه فناوری می شد و الان سایپا و مدیرانش از غصه از دست دادن پراید در سال بعد کاسه چه کنم چه کنم دستشان نمی گرفتند.

----

والا با این برنامه هاشون یا بهتر است بگویم با این بی برنامه گی هاشون!

---

پی نوشت:

1 - دکتر گفت در هر صد روز یک چیزی قرار بود بشود. والا صد روز که چه عرض کنم، صد تا از این صد روزها هم بگذرد هیچ غلطی نمی توانند بکند آمریکا!!!

2 - فلانچی را بردند در دادگاه و از او پرسیدند که تو با اجازه چه کسی میلیاردها ارز ملت را از در پشتی در بازار حیف و میل کردی و باعث ایجاد شوک ارزی و کاهش ارزش پول ملی شدی؟ گفت: به نام خدا، با اجازه رییس جمهور و ریاست بانک مرکزی و وزارت اطلاعات، قاضی را بعد آن دست بسته بردند کجا معلوم نیست، اما دادستان رفته پشت بام و مدام داد می زند من لک لک هستم، شغلم هم این است که نوزاد از آسمان می آورم پایین برای خانواده هایی که می خواهند بچه دار شوند.

3 - فلان آقا به بهمان آقا گفته از کجا آورده ای این همه مال و اموال را، بهمانی هم نامه سرگشاده داده برای پاسخ. یکی از بزرگان گفته برای شما دو عزیز زشت است، این مسایل را خصوصی مطرح کنید آبروی نظام می رود. (به خدا عین این ها در خبرگزاری ها با سرخط درشت نوشته شده بود همین یکی دو روز پیش) یکی نیست بگوید آبروی نظام اگر قرار است با این چیزها برود که همان بهتر که چه؟. به خدا برادر فتا غلط کردیم همه با هم. شما ببخش. بنده از همین تریبون همه را دعوت به مجالس خصوصی می نمایم!

4 - همه در ایران تقصیرها را به گردن پرزیدنت "ترامپ" می اندازند. خوش به حال آمریکا، رییس جمهوری دارد که دیوانه است. ما شانس نداشتیم یک دانه سالمش نصیب ما شده. از همین جا عرض می کنم اگر روسای جهمور کشورها را بگذاریم توی آمازون برای فروش، مال ما را نهایتا با نود و نه درصد تخفیف بردارند فقط جهت عبرت سایرین!


خدا که فقط متعلق به آدم‌های خوب نیست، خدا، خدای آدم‌های خلاف‌کار هم هست و فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی‌گذارد.

فی‌الواقع خداوند اند لطافت اند بخشش اند بیخیال‌شدن و اند چشم‌پوشی و اند رفاقت است.

رفیق خوب و با مرام همه چیزش را پای رفاقت می‌گذارد. اگر آدم‌ها مرام داشته باشند هیچ‌وقت ی نمی‌کنند ولی متأسفانه بعضاً آدمها تک‌خوری می‌کنند و این بدِ روزگار است … بایستی ما یک فکری به حال اهلی‌شدن آدم‌ها بکنیم اهلی‌کردن یعنی ایجاد علاقه‌کردن و این تنها راه رسیدن به خداست و خیلی هم مهم است…

---------------

خدایا مردم کشور ما را اهلی کن، مردم بقیه دنیا را هم همینطور.



یک خبری خوندم که نمی دونم درست هستش یا نه، سرخطش این هستش:

 ارتباط یک زن با 16 نفر از پرسنل وزرات نفت

به نظر من باید به کل مجموعه وزارت نفت به سبک هادی عامل گفت: خدا قوت پهلوان ، خسته نباشی دلاور!!!

دلیران تنگستان که میگویند، یکی یکی دارند خودشان را بروز می دهند. از شورای شهر بابل اگر به عنوان مقدماتی یاد گردد، این رویداد جدید دست کم از نیمه نهایی ندارد. خدا به داد "فینال" یا بازی نهایی برسد.


0: قربان باید به آگاهی شما برسونم که  RQ-170 سومی را هم سالم رو هوا  گرفتن.

1: حتما اشتباهی شده. نامه بزنید برگردوننشون.

0: یه چند تا موشک هم کنار پایگاه های نیروهای نظامی ما در عراق زدن.

1: اشکال از دقت موشک ها بوده، قرار نبوده اونجا بزنند.

0: میگن چند تا کشتی نفتکش تو بندر الفجیره رو با عملیات خرابکارانه متوقفش کردن.

1: چقدر سخت میگیرید، کشتی ها قدیمی بودن، بدنشون پوسیده به مرور زمان، تازه بیمه بدنه هم که دارن،

0: به کشتی ژاپنی مین چسبوندن و بعد رفتن مین رو دوباره جدا کردن.

1: خو وقتی عمل نکرده حتما مین نبوده، پسماند پلاستیکی بوده، برای حفظ محیط زیست برداشتن بردن انداختن تو سطل آشغال.

0: به روح "آبراهام لینکلن" قسم، این دفعه یه پهباد چند صد میلیون دلاری رو زدن.

1: اشتباه یک آدم بوده، یا اشتباه یک فرمانده. بی خیال.

0: جناب پرزیدنت، خاورمیانه که به چوخ رفت، به درک اما از صبح یه عده با علم و کتل و سنج و طبل دارن میخونن و میان سمت کاخ سفید، دستوری صادر نمی فرمایید؟

1: آهان، این شد، گفتم بالاخره میان برای مذاکره، بگو "بولتون" و "پمپیو" هم بیان تا دیر نشده، معامله رو ببندیم بره پی کارش.

-----

چند سال بعد.

----

0: جناب اینجا خیلی گرمه، چقدر بوی پا میاد اینجا؟ این بوی گل رز چیه قاطیش شده؟

1: چاره چیه، از وقتی کاخ رو کردن حسینیه "لینکلن"، هر روز میان برای نماز جماعت، بوی جوراباشون هم با بوی یه چیز که بهش میگن گلاب و می پاشنش تو هوا، قاطی میشه. دیروز ناهار هم یه چی دادن به اسم "قیمه"، خیلی وقت بود با "ایوانیکا"  غذای خونگی نزده بودیم.

0: جناب رییس جمهور، همسرتون گفتن ساعت ده که شد حتما بهتون خبر بدم. الان یک دقیقه مونده به ده صبح.

1: ای ول، دمت گرم، برو سایت سایپا الان باز میشه، برای من یه پراید وانت ثبت نام کن، تونستی برای "ایوانیکا" هم یه 111 تمیز بنویس.

0: یعنی شما نمی خواهید هیچ واکنشی نشون بدید؟!!!!

1: وا    کنش؟ اگه پراید وانت رو تونستی برام بخری، منم میدم اول تو درب سمت راننده رو وا   کنش. خوبه؟


تازگی ها یک فیلم تهیه کردم که اسمش مرا به یاد یک آلبوم موسیقی از "پینک فلوید" می انداخت. فیلم "مادر قلب اتمی"، و باید اعتراف کنم که تنها از روی کنجکاوی آن را تهیه کردم. چون چند سالی هست که دیگر حوصله ی فیلم دیدن را از دست داده ام. به ویژه فیلم به زبان شیرین پارسی را.

باید اعتراف کنم ای کاش این کار را نمی کردم چون به همان اندازه که از دیدن این به ظاهر فیلم هیچ چیزی نفهمیدم، احساس می‌کنم صد برابر آن وقتم را تلف کردم!

به نظر من بهتر است بودجه ی این فیلم ها را ببرند توی روستاهای کوچک و دور افتاده و به هر کودکی سالی یک عدد مداد HB بدهید. من حسود نیستم، کار و زندگی خوبی دارم. (چشم حسود بماند بینا اما خدا بدهند به آن ها و بقیه هم، ان شالله) حرف زیاد دارم که بزنم اما حس و حال نوشتن ندارم. این نوشته را هم برای این نوشتم که اگرشما این فیلم را هنوز ندیده اید، همان بهتر که نبینید. کمی کمتر الکتریسیته مملکت جاری تان را مصرف کرده اید و وقت پر ارزشتان را ذخیره. پاینده باشید.



همین چند وقت پیش فهمیدم که رییس جمهور خوب کشورمان آقای "" با دیدن قیافه افراد از پشت شیشه ماشینش برای خودشان نظرسنجی میفرمایند. حالا نظر مردم را نسبت به چه چیزی می سنجند بماند، برای ما همین بس که مرزهای شیوه های نظر سنجی چنان جابجا شد که کمر علم آمار هم شکست. خوشا به سعادت مردم که ایشان رییس جمهورشان می باشند. من به جای آقای "ترامپ" باشم، خیر مذاکره را با ایشان از بیخ و بن می زنم. به گمانم رییس جمهور چند بار از عکس ایشان در رومه های داخل ایران نظر ایشان را پیشاپیش سنجیده بودند.کمر سرعت نور خم شد از سرعت شگرف ایشان در بیان شیوه های مدرن نظرسنجی.
این جابجایی نبود، این به عزا نشاندن خواهر "شیوه های نظرسنجی مدرن" بود.

وگرنه الان معلوم نبود چه بلایی سر ما ایرانی ها می اومد. باز هم خدا رو شکر، هنوز نفس می کشیم و میشه برای بقا فوتوسنتز کرد. نمونه هم در صنعت خودرو زیاد داریم، مورد داشتیم، رفته نمایندگی، یه فرمون خالی بهش دادن، بعد به ایشون گفتن بقیه ماشین آپشن بوده که حذف شده، به جای اون حذف شده‌ها هم خودروساز پولش  رو پرداخت میکنه. حیف کلمه "فرغون خودرو" که بخواهی به عنوان اسم بزاری رو این طور کارخونه‌ها. حیف!

لابد میگی، اگه تحریم ها اثر داشت چی میشد؟ چیزی نمی شد، همون فرمون رو هم دیگه به کسی نمیدادند.


دو سال بعد:

خداحافظی تلخ: والا ما که از همان دوران کودکی ماکارونی را با بانو "سویا" می‌زدیم و زورمان به خرید بانو "گوشت چرخ کرده" نمی‌رسید. از کل ماکارونی دلمان به ته‌دیگش خوش بود که آن هم با گرانی ماکارونی، به تاریخ پیوست. (به قول خواجه امیری، خداحافظ ای شعر شب‌های روشن)، بخت بد، رابطه‌یمان با بانو "سویا" هم به هم خورده، از وقتی فهمیدیم ایشان هم تراریخته تشریف دارند. الان باید ماکارونی را خشک خشک لوله بفرماییم در حلقمان. با بزاق دهان قورت دهیم. اگر که گندم آن هم تراریخته نشود!

دو ماه بعد:

دولت نخبه و یکی یک دونه: بعد از خود تحریمی خفن "پرزیدنت" جناب "" در نفروختن چیزی که خریدنش چند روز پیش توسط "ینگه دنیا" تحریم شده بود، انتظار می‌رود تا وزیر نفت بیان دارند: "نفت نمی‌خرید که نمی‌خرید، اصلا نمی‌فروشیم. نه گاز، نه نفت، نه محصولات جانبی آن‌ها را، والا با این نون‌هاشون!"

دو هفته بعد:

شیوه درست اصلاح قیمت‌ها: سخن گوی قوه‌ی قضاییه: از این به بعد ببینم در تارنمایی اینترنتی، قیمت محصول درج شود، صاحب آن تارنما را به دستان مقتدر مادر اژدها در سریال "Game of thrones" خواهیم سپارد، بعدش اگه زنده بود تشریف می‌برند اتاق مادر فولاد زره، (به قول مهران مدیری، مادر جان)

دو روز بعد:

کلید اصلی حل مشکلات: خوشبختانه تحریم‌ها هیچ اثری نداشته و نخواهند داشت، هـــــــــــــــــــیچ، بلند بگو، هـــــــــــــــــــــــیچ!



---

1- ایشون هستند، بچه‌ها، ته‌دیگ، ته‌دیگ بچه‌ها


2- ایشون هم ننه اژدها هستند که مطمئن هستم سیخ داغ از چشماش به زودی خواد زد بیرون!

3- ایشون هم که مادر فولاد زره هستند، مــــــادرجـــــــــــان


4- بابت فوت خواننده خوب کشورمان، بهنام صفوی تسلیت عرض می‌نمایم. خدایمان همگی ما را بیامرزد.




درود. چه خبر؟ خوبید؟ امیدوارم که علی برکت الله به سوی تندرستی راهی بوده و رو به رشد باشید. ادامه دهید. همین فرمان ادامه دهید. در ادامه حماسه مردمی صف ماکارانی و کنسرو ماهی، از مدیران می خواهیم جهت تنوع چند صف جدید را تعریف بنمایند. خدا را شکر ما اسطوره موسیقی دوران "ساسی" را داریم که با آهنگ "آقامون جنتلمنِ" دل رده سنی کودک و نوجوان را شاد می‌کند، وگرنه که سایر رده‌های سنی که همه افسردگی حاد گرفته‌اند، بس که به جای زیستن در تلاش برای زنده ماندن بوده‌اند. حالا که دولت و مجلس دارند به دنبال قاتل بروسلی و زیر بغل مار و شاخ مرغ می‌گردند بهتر است ما برویم همان تنبانمان را در مهمانی‌ها پاره کنیم. البته اگر این پارتی‌ها در ایران باشد، نتیجه همان پارگی تنبان است اما در این که چه کسی تنبان را پاره می‌کند تفاوت‌هایی هم وجود دارد.

بعد از دریدگی اقتصادی، داریم با اقتدار به سمت بی‌اهمیتی بین‌المللی می‌رویم. طوری که هنوز جوهر مهلت 60 روزه به اروپا روی کاغذ خشک نشده، اروپا ضرب‌العجل را رد کرده است! هر کاری می‌خواهید بنمایید فقط در "برجام" بمانید.

اگر به بایگانی وبلاگ من بزنید، می‌بینید که بنده پیش از این هم پیش‌بینی‌هایی داشته‌ام که حالا به واقعیت پیوسته‌اند، از این رو پیش‌بینی‌های جدیدم را در بندهای زیر بیان می‌دارم (صدای کف و سوت و جیغ از جمعیت بلند می‌شود)

1- سازمان محیط زیست جهانی در پی گرانی انواع گوشت در ایران، اعلام نگرانی خود را نسبت به گونه‌های مختلف ملخ در خاورمیانه ابراز نمود و از سازمان محیط زیست در ایران خواستار شد تا نسبت به حفظ این گونه جانوری واکنش نشان دهد. سازمان محیط زیست ایران ضمن نشان دادن یکی از انگشت‌های دست، به جامعه جهانی فرمود، بشین بزار باد بیاد. (سخنگوی ملخ‌ها در گفتگو با ایسنا: ما آمده بودیم حمله کنیم اما به طرز مفتضحانه‌ای ضد حمله خوردیم، چیز خوردیم، جان مادر "مستر ترامپ" بی‌خیال)

2- پیش‌تر باب بود می‌گفتند "روزه بگیرید تا حال فقرا و نیازمندان را بیشتر درک کنید"، با این اوضاع اقتصادی تقاضا داریم تا دولت یک ماه هم که شده ارز رایج بین‌المللی بدهد تا یک بار هم حال "اغنیا" را درک کنیم. چی میشه مگه؟!

3- الان بیشتر دوستان مجردم از شرایط ازدواج تنها "خودشان" را دارند، اگر به همین وضعیت بیکاری جلو بروند، تا چند وقت دیگر همان "خودشان" را هم کامل نخواهند داشت، "کلیه، کیسه صفرا، شصت دست راست و گوش چپ" جهت فروش پیشاپیش گرو گذاشته شده است.

4- دانشگاه آزاد بس که خالی مونده، گفت اول درس بخونید بعد پولش رو بدید، چند وقت دیگه، مدرک پست می‌کنند درب منزل، خواستی پرداخت کن، مدرک رو بگیر، نخواستی، پول ارسال از قبل حساب شده. خودش میره خونه نفر بعدی!

----

----

پی‌نوشت:

----

5- لباسشویی خانه‌ی ما دوباره سوخت، وزارت صنعت، سازمان برنامه‌ریزی و بودجه و ماردم همچنان چشمان شور بنده را مقصر اصلی ماجرا می‌داند، مراتب قصور بنده تلفنی به خدمت بنده اطلاع داده شد. بنده به صورت رسمی تقاضا دارم تا در صورت امکان، طالبان، داعش یا بقیه گردن گیرها میانجیگری کرده و بنده را از زیر بار این مسوولیت سنگین برهانند. پدرم نیز اعلام کرد که اگر قرار باشد یک لباسشویی جدید به قیمت بسیار ناچیز ده میلیون تومان خریداری کنیم، بنده باید به مدت یک سال کامل، هنگام برگشت به خانه، صبحانه، ناهار و شام، نان را بمالم به لباسشویی و میل بنمایم. بلکه جبران خسارت شود.!!

6- همان طور که می‌دانستید از کل خانه، بدهی‌ها، قبوض آب و برق و گاز و تلفن و اینترنت و وام خودرو از آن من بوده است. خواهرم ضمن اشاره به افزوده شدن وام مسکن به دارایی‌های بنده، مراتب تبریک و تهنیت خود و سایر اعضای خانه را به اطلاع بنده رسانیدند. باشد که سقفش برایشان باران‌ها بگیرد و دیوارش صداها.

7- عجله دارم، باید بروم. کلی بعد برمی‌گردم. (شاید چند ساعت بعد)


سلام. شرط میبندم که اگر المپیک افزایش قیمت ها داشتیم با اختلاف فراوان ایران مدال طلا را از آن خودش میکرد. میگویند پراید شده شصت هفتاد میلیون تومان، خوب است، از این پس انتظار داریم تا پس از کاهش نرخ فروش این خودروی لاکچری و لوکس، آمار تصادف و مرگ و میر هم پایین بیاید. 


از وقتی به وطن برگشته ام، ذوق و قریحه ام نیز کم کمک دارد بر می گردد. مدت بسیار مدیدی بود که از کتاب خاطرات مان دور مانده بودیم. جا دارد ابتدا، از تمامی مدیران بحران تشکر ویژه کنم که بازگشت اینجانب را با باران رحمت الهی هماهنگ نمودند طوری که از سی روز پیش تا حالا از سرمای سخت زمستان در وسط بهار داریم سگ لرز می زنیم. حاضرم قسم بخورم، "حسن" یکی از دوستانم، بس که زیر آب رفت و آمد کرد، نیم متری از متراژ قدش کم شده و آب رفته. مثل کاموایی که من سه سال پیش در کمد رها کرده بودم و وقتی برگشتم دیدم دیگر برای من اندازه نیست! البته به اتفاق آرای خانواده این شکم بنده است که مثل شکم حامله ها، بیست سانتیمتر پیش روی کرده است. درست مثل آب دریاچه ارومیه که دوباره دارد جلو می آید.

پیش از همه چیز باید بگویم که چند سال پیش من همین جا تحت عنوان یک پستی به اسم "این قسمت، پیامد" پدیده ی سیل را با دقت بسیاری موشکافانه بررسی کرده بودم و وضعیت حال امروز را بسیار دقیق پیش بینی کرده بودم. چنین خرس خردمندی هستم من. در حدی که بچه های مدرسه همیشه مرا "فت الله" صدا می زدند، "فت" که یعنی چاق، "الله" هم که یعنی خدا، یعنی "چاق خدا"، چه ربطی داشت؟ من چه می دانم! چه توقعاتی دارید از آدم. خلاصه من که همه چیز را نمی دانم (از نشانه های فروتنی بنده)

جای شما خالی، امسال خانه تکانی من رسیدیم خانه. بله، طوری خانه را به تنم مالاندند که تا برف سال بعد، خانه بوی تن مرا می دهد. همین بود که توی این سه سال مادرم از پشت تلفن می گفت: "پسرم، عزیزم، در و دیوار خانه، همیشه بوی تو را می دهد" دلیل آن هم به طور واضح حضور بنده در خانه تکانی سه سال پیش بوده است به قطع یقین.

یک چند تا عکس خداحافظی هم با عزیزان خارجی انداختیم که اینجا برایتان بگذارم اما چون از تامین امنیت جانی خودم خیالم هنوز راحت نشده، شاید بعدها.

آخرین نفری که با من به تهران بازگشت "یو" بود که الان تقریبا سی روز است ازش بی خبرم. به احتمال زیاد الان در شانگهای به سر می برد. بس که نودل می خورد، رنگش هر روز زردتر می شد. تا چند روز دیگر باید برگردم. خلاصه ببخشید. خواستم در این مدت که هستم بیشتر بنویسیم. برمی گردم، امیدوارم :)

---

1- از خودم ممنونم که برای خودم کامنت می گذارم!

2- از آن یکی خودم هم ممنونم که جواب کامنتم را می دهد.

3- از خودم کلا راضی هستم.

4- از خود راضی که می گویند، احتمالا من نیستم؟!!


لوبیاخور: خب، خبر خوبی دارم برای شما. می خواهیم دستمزدتان را افزایش دهیم.

کارگر: چه عالی. حالا چقدر افزایش می دهید؟

لوبیاخور: سیصد هزار تومان، به اضافه ی صد تومان حق اولاد برای هر فرزند و صد تومان هم برای حق مسکن.

کارگر: ولی من که ازدواج نکردم که بچه داشته باشم!

لوبیاخور: بهتر، راستش خرج بچه در ماه از کل پایه حقوق توی کارگر بیشتر است. همان بهتر که آن را نداشته باشی که پولش را هم نگیری.

کارگر: جدا از حق اولاد، با این مقدار حق مسکن، من کجای این شهر خانه اجاره کنم؟

لوبیاخور: برو پایانه اتوبوسرانی جنوب، آنجا چند تا نیمکت سر پوشیده هست، ایستگاه مترو هم همان نزدیکی هاست. این طوری هم به مترو نزدیکی و هم به پایانه جنوب.

کارگر: آخر زمستان آن جا خیلی سرد است روی نیمکت نمی توان تا صبح دوام آورد.

لوبیا خور: چرا می شود، آن جا یک دکه ی شبانه روزی دارد که با شبی پنج هزار تومن می گذارد بروی کنار حلبی آتشی که درست کرده است بنشینی. تازه این فقط برای ماه های سرد است. ماه های گرم روی همان نیمکت لم می‌دهی و پول مسکن هم برایت می ماند.

کارگر: بسیار خب، حالا با این قضایا دستمزد من در کل چقدر می شود؟

لوبیاخور: بگذار یک حساب سرانگشتی بکنم. یک و پانصد که مبنا داری، بچه هم که گفتی نداری، صد تومان هم برای مسکن، دویست هم بن کارگری، یک هشتصد نهصدی باید برایت بیفتد.

کارگر: خب دست شما درد نکند. از کی کارم شروع می شود؟

لوبیاخور: فعلا که نیروی کار، زیاد هم داریم. با این وضع بازار برای امسال کمی هم باید نیروهایمان را رها کنیم. حالا صبر کن. از چند وقت پیش، قرار شده بود که هر سال نهصد هزار شغل در سال ایجاد شود، خلاصه این شتری است که دیر یا زود، درب خانه شما هم خواهد خوابید.

کارگر: کار را می گویی؟

لوبیاخور: بله دیگر، کار خوب مثل شتر است، بر همین قسم، کارگر خوب هم، دور از شما، مثل شتر است. شش ماه کار کند، حقوقش عقب هم بیفتد، باید کارش را درست انجام دهد. خلاصه بعد از هفت ماه دستمزدش را می‌گیرد.

کارگر: اما ارزش پول ما هر روز کمتر می شود. فکر نمی کنید این طوری به ضرر من تمام می شود؟

لوبیاخور: شاید کمی به ضرر شما به نظر برسد اما وقتی به بیکارهای اطراف خودت که نگاهی بیاندازی، می‌بینی که وضعیت تو، آن چنان هم بدک نیست.

کارگر: اما من که هنوز خودم جزو همان بیکارها هستم!

لوبیاخور: نه، مثل این که تو قصد سیاه نمایی داری، مثل این جناب گفت و چای که دارد این ها را می نگارد.

کارگر: به کل فراموش کن هر چه که پرسیدم و گفتم، آقای لوبیاخور، من معذرت می خواهم. فقط یک سوال دیگر دارم.

لوبیاخور: بپرس جانم.

کارگر: اگر من بیکارم، چرا نگارنده اسم "کارگر" را برای من انتخاب کرده است؟

لوبیاخور: چون او مثل تو نیست که قصد سیاه نمایی داشته باشد. او خواسته به تو یک حالی بدهد. بد است؟ خوب بود می نوشت "بیکار" یا "در جستجوی ابدی برای کار"؟

کارگر: نه، دست ایشان هم درد نکند.

گفت و چای: خواهش می کنم.

لوبیاخور: حالا من یک پرسش دارم جناب گفت و چای؟

گفت و چای: بفرما عزیزم.

لوبیاخور: اسم این را "کارگر" گذاشتی، قبول، اسم من چه ربطی دارد به من؟ چرا نوشتی "لوبیاخور"؟

گفت و چای: برای جلوگیری از به کاربردن الفاظ رکیک!!!


نام عملیات: ما تنگه هرمز را خواهیم بست.

نحوه اجرای عملیات:

نقشه "الف"

کشتی نفتکشی از سوی امارات به سوی تنگه می آید. با یک قایق تندرو که به بلندگو مجهز است تا نزدیکی های نفکش می رویم. سپس بلندگو را روشن کرده و می گوییم: پیکان پنجاه و هفت گوجه ای بزن کنار، ببخشید، منظورم این بود که کشتی خاکستری مدل هزار و نهصد و هشتاد و دو بزن کنار، جلو مین گذاری شده، لطف کن اگه برای جون خودت و خدمه ات ارزش قایل نیستی، به مین هایی که جز بیت المال ملت ایران است کاری نداشت باش. خدا حفظت کند. پس از این دعا، کشتی می ایستد.

نقشه "ب"

در حالی که موشک "کشتی چپ کن سه" حاضر است، شمارش مع را از ده می شماریم. ناگهان بین عدد شش و پنج موشک خودش به صورت خودجوش شلیک می شود. موشک بالا می رود، خیلی خیلی بالا می رود، موشک آن قدر بالا می رود که می خورد به ماهواره ی "ناامید هشت". ماهواره به شصتاد قسمت نامساوی تقسیم می شود. تکه هایش از آن بالا پرت می شوند پایین، آنتنش می رود توی حلق ناخدای نفتکش مورد نظر، کشتی می ایستد.

نقشه "پ"

نفتکش موتورهایش را از دست می دهد و کشتی به علت نقص فنی خود به خود می ایستد.

نقشه "ت"

یک روز قبل از حرکت نفتکش، دسته جمعی میرویم دعای باران می خوانیم. هنگام ورود نفتکش به تنگه، باران سختی در خلیج فارس می بارد، به حدی که با درایت مسوولان سیل راه افتاده در دریا کنترل شده و خانه زندگی صدهزار گونه ماهی از خطر بروز سیل جان سالم به در می برد. سیل به صورت نهادینه شده ای به نفتکش رسیده و کشتی می ایستد.

نقشه "ث"

از طریق پهبادهای فوق سری، کاغذهایی حاوی پاسخ های همه پرسش های مسابقه "برنده باش" روی عرشه نفتکش پخش می شود. همه ی خدمه خود را با شنا به بندرعباس می رسانند تا در برنده باش شرکت کنند. کشتی بی خدمه می ماند و در نتیجه کشتی می ایستد.

.

نقشه"ی"

داورهای برنامه عصر جدید به غیر امین حیایی سه چراغ قرمز به نفکش می دهند، نفتکش که حالا اشکش درآمده است، از حرکت باز می ایستد. ناگهان یک قایق بادبانی فکستنی که با پرچم فلسطین در حال رد شدن است و به هیچ وجهی کاری به کار برنامه "عصر جدید" ندارد از همه داورها کارت طلایی دریافت می کند و به جای حضور در فینال، یکسره به مقام قهرمانی عصر جدید در دنیا دست پیدا می کند.

---

پی نوشت:

1- نقشه زیاد بود. کی حوصله داشت همه ی نقشه رو بنویسه. باقی رو شما بنویسید توی بخش نظراها، اگه حوصله داشتین. اگه اصلا کسی هنوز اینجا رو میخونه! شب و روزگار بر شما خوش :))


سلام. شب و روز خوش. داشتم یک خبری میخواندم، حیفم آمد چیزی ننویسم. خبر این بود:
آقا، خانم، به دلیل هایی که باعث به وجود آمدن این وضعیت شده اند، کاری ندارم. بسیاری از کشورهای دیگر، چه بخواهند یا نخواهند، ت های آمریکا را مثل یک سایه دنبال می کنند. وقتی آمریکا بر ضد ایران قوانینی را وضع می کند، نه تنها برای خودش، بلکه برای همه ی آن کشورهای دیگری هم هست که آن ها را دنبال می‌نمایند. همین عراق که کنار دستمان بوده و هست و به قول بسیاری از مدیران رده بالا در ایران، با کمک ایران، گروهکی یا سازمانی مانند داعش را نابود ساخته، با نخستین اشاره از جانب آمریکا، از ارسال ارز رایج بین المللی به ایران سر باز می زند، دست کم در مبادلات غیر سری یا رایج. حالا شما بگو چند تا کشور از ت های ایران تبعیت می نمایند که مجلس ما، فرط و فرط، در حال تروریست خواندن آن هاست؟
به راستی که چندین سال است فقط بر سر مردم خودمان کلاهی بی اندازه گشاد نهاده ایم و مانند کبک سر در زیر برف فرو برده ایم. این چه نرخ تورمی است که سالانه اعلام می شود که همه اش زیر بیست یا سی درصد است و قیمت فرضی یک کالا بیشتر از دوبرابر سال گذشته اش شده؟ یا ریاضیاتی که در مدرسه به ما یاد داده اند مشکل دارد یا ایراد از قیمت هایی است که در سر کوچه ما می دهند.
آرزو شد یک بار در خبر داخلی ببینم که یکی درآید و بگوید، بالام جان، این کار ما اشتباه بود! ما همیشه در بهترین حالت هستیم و وضعیت مردم ما در بهترترترین حالت! خودم می دانم این همه تر کنار هم نمی آید اما با این تری که مدیران امید بخش به وضعیت حالای جامعه زده اند، تازه چند تا تر دیگر هم می شد بست به تنگش.
---
پی نوشت:
1- خدایا، خودت ظهور کن!

درود. خوب هستید؟ خوشحال نیستید؟ چرا؟ سیل آمده؟ قبل از آن هم زه آمده بود. بعد از آن هم ملخ ها آمدند. بعدش هم قرار است که تحریم هایی که هیچ اثری نداشتند تشدید شوند. خب خدا را شکر. مثل این که همه چیز در ایران روال عادی خودش را دارد و اتفاق خاصی نیفتاده است. باز هم جای شکرش باقیست که دماوند خاموش است و سونامی در خلیج فارس نیامده است. باز خدا را شکر هنوز دریایچه کاسپین و ارومیه آب دارند و هنوز در کویر ماسه فراوان یافت می شود. شما نگاه کنید به کشورهای دیگر، همینطوری هم به گرد پای ما نمی رسند.

وسط این هاگیر واگیر یکی از بزرگان اهل تمیز درآمده از درب و بیان داشته اند که:


ای خجسته سرشت و فرخنده پی، باید به آگاهی شما برسانم که یاد یک جمله ی کوتاهی افتادم. ای استاد اهل سخن، ای استاد اهل ریاضت، ای استاد اهل مینو، ای هلو، یادمان باشد که جهنم همینجاست که الان یک مردمانی توی آب دارند می لولند و یک عده ای داخل ملخ. پس بهتر است بفرمایید به همینجا که تحریم ها تشدید می شوند. لطف کرده و به جای دیگر آدرس ندهید. با تشکر

تازگی ها بعد از سیل ویرانگر شمال تا جنوب ایران، به چند نکته که خیلی مهم هستند پی بردم.

1- هر اتفاق ناگواری توی این مملکت رخ بدهد یا کار آمریکاست یا آن دیگری، که از نظر خودم این که ما فکر می کنیم همه چیز کار آمریکاست، خودش کار انگلیس است!

2- همیشه در ایران می شود از همه چیز انتقاد کرد اما نمی توان آن را آزادانه چاپ کرد، یا گفت یا به نمایش گذاشت، برای این کار نیاز به مجوز خواهید داشت و مجوز این کار به کل ممنوع می باشد، وگرنه مشکل خاصی در این زمینه وجود ندارد.

3- نمایندگان مردم در مجلس اگر در طول روز، به عنوان نمونه بعد از ناهار هشت ساعت بخوابند، دیگر شب ها نمی توانند نخوابند، درست سر همان ساعت قبلی که شب قبلش خوابیده بودند، باید بخوابند.

4- همیشه رییس جمهور قبلی بیشتر مقصر است، به این شرط که رییس جمهور قبلی، فقط بوده باشد.

5- پراید هیچ وقت از چرخه تولید به دلیل بی کیفیت بودنش حذف نمی شود بلکه به دلیل قیمت لوکس و لاکچری ای که قرار شده در آینده نه چندان دور پیدا کند، احتمال توقف تولیدش وجود خواهد داشت. به احتمال زیاد سایپا هم به جایش دوچرخه چهار نفره خواهد ساخت.

6- ابرها به پایین نگاه نمی کنند، آن ها احمق تر از آن هستند که به پایین نگاه کنند، آن ها وقتی سنگین شدند، می بارند. لازم هستش که یک نیکوکار که به رییس جهمور "" نزدیک هستند این نکته مهم را برایشان بازگو نمایند.

7- اگر باران بیاید، مشیت الهی است، اگر هم نیاید مشیت الهی است، اگر بین این دو حالت باشد، باز هم مشیت الهی است و اگر غیر از این نیز باشد، چیزی جز مشیت الهی نخواهد بود. (به زودی از دهن مدیریت ستاد بحران کشور)

8- کشورهای دیگر کمک بلاعوض فرستاده اند، اما دولت گفته وام کم بهره می دهد به آسیب دیده های سیل.

9- می شود یک آدمی نام خانوادگی اش "نوبخت" باشد، اما با تصمیماتش یک جمعیت زیادی را هر دفعه به "بدبختی" سوق دهد.

10- مردم باید همیشه امید داشته باشند، حتی اگر راهی جز "فوتوسنتز" برای گذران عمر خود نداشته باشند. قطع امید برابر خواهد بود با مبارزه با آرمان های مملکت.

11- پیاز می تواند آن قدر گران شود که به عنوان پشتوانه پول ملی استفاده گردد.!! (بانک مرکزی، امسال توانست هشتاد میلیارد تن پیاز را در عوض صادرات نفت و گاز به دست آورد و ضمن در آوردن اشک مردم، اشک کشورهای خریدار گاز و نفت را نیز درآورد. // به زودی آقای حیاتی، اخبار شبکه یک)


راستش قرار بود با آن همه برنامه ریزی و محاسبه های پیچیده درجه هشت امسال عید را بیایم خانه و با هم بترکانیم. اما حالا که تازه چند ساعتی است که وارد سال جدید شدیم به صورت کامل مشخص است که تا کنون بنده به طور قابل احساسی ترکیده ام تازه اگر با ارفاق جر نخورده باشم. دو دقیقه آمدیم خانه، مملکتمان را آباد ببینیم، همه اش مملکتمان توی تحریم ها بود.

خیلی وقت بود که پا نداده بود بنشینم پشت رایانه و با خیال راحت از همه چیز پستم را بنویسم. تا چند سال پیش (آن موقع ها که بنده هنوز در این کره خاکی زیست فیزیکی نداشتم) شب عید که میشد کمی حال و هوای مردم نیز دگرگون می شد. الان دیگر رمقی نمانده برای نفس کشیدن، دگرگونی پیشکش. به شخص شخیص "پرزیدنت" فرمودند عیدی شما برای مردم چیست؟ فرمایش در نمودند: "عیدی مردم همین است که تلاش کنند ما به هدفمان برسیم"

خب، عیدی گفت و چای هم بر همین اساس این است که شما خواننده های عزیز حمایت فرمایید تا گفت و چای دوباره جان تازه ای بگیرد. چون دیگر غم دوری و غربت را همچون گرد و غبار بر باد فراموشی می سپاریم. "ول کام بک"، دیگر تحویل سال نو است و باید کمی خودمان را خودمان تحویل بگیرم.

از این ها که بگذریم تازه سال تحویل شده و مادرم همین حالا که دیده من پشت رایانه ام چنان فریادی کشید که دیوار اتاقم ترک خورد. من باید بروم. می آیم


کارمند سایپا چند روز پیش با مشت به صورت خانمی می کوبد که با داد و فریاد، ماشین پیش خرید شده اش را می خواهد. همین فرمان که مملکت ما دارد پیش می رود دولت می آید و یک بیانیه می دهد که این هایی که گرسنه هستند یا آن هایی که درآمد کافی ندارند و همه آن جوانانی که بیکارند، همگی از عوامل دست نشانده غرب و شرق هستند و می خواهند ما را بد نام کنند. به همین دلیل هم، هر کسی جزو دسته های بالا قرار گرفت، باید به جرم سیاه نمایی، ابد و هشت روز زندانی بشود. علی برکه ال.


باید بگویم خیر جناب پرزیدنت ""، دلیلش درستش این نیست که می فرمایید. دلیل قاچاق ارزانی نیست. بلکه دلیل آن کاهش ارزش پول ملی ایران است. کو آن آقای مدعی که هنگام دفاع از کارنامه و تدبیر دولت شما، کاری می کرد که لبخند روی لب های شما بنشیند. آن آقایی که در انتخابات به نفع شما کشید کنار. کو آن کسی که می گفت ما کرامت مردم را بالا می بریم.

پی نوشت:

1- آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. غلط کردن تجربه می خواهد، همینطوری کشکی که نیست.

2- خدا را شکر بعد از کلی سال زحمت توانستیم در زمینه تشکیل صف خودکفا شویم، صف پسته، صف ماشین،صف گوشت و مرغ و پوشک و هر صف خریدی دیگری که فکرس را بنمایید به صورت کامل خودکفا شده ایم و نیازی به واردات آن نداریم.

3- کاش هشتک #من-در-حانه-می-نشینم-و-سر-کار-نمی-روم مد می شد. من می خواهم بدانم این مردم یک ماه سر کار نروند چه کسی می خواهد آب و نان چند ده میلیونی مدیران نجومی بگیر را تامین کند.


ایران گفته می تواند در حل مشکل مردم ونزویلا کمک کرده و در تهران گفتگویی بین دولت و مخالفان دولت برگزار نماید.

چه کنند دیگر، این قدر مشکل این و اون رو حل کردند که دیگر مشکلی نمانده که حل کنند. دست بر قضا یک مشکلی پیدا شده که آن ها سال های سال در حل آن تجربه دارند. جالب اینحاست که برخی پیشبینی کرده اند که نتیجه این تشست به حصر خانگی مخالفان منجر خواهد شد اگر به اعدام آن ها ختم نشود.

این هم که حل شد رفت پی کارش، مشکل بعدی لطفا. خدایا چقدر ما خوبیم. علی برکت ال.


کارگری گوشه میدان با بیل و کلنگش خوابش برده بود، بس که چشم انتظار کسی مانده بود که برای کار پی او باشد. "پرزیدنت" پیش تر گفته بودند که کسی از پیروزی های دولت نمی گوید. اگر هم بگوید با صدای رسا و به صورت قاطع نمی گوید.

بلند و رسا می گویم:

ای خاک عالم . حیف خاک عالم. حیف.!


پرزیدنت گفت: ابر به پایین نگاه می کند اگر کویر بود، نمی بارد، برای چه ببارد .

خدا به ایران نگاه می کند و را در حال سخنرانی می بیند، رو به ملایکه خطاب می آید که: کمی صبر به مردم ایران ارسال فرمایید با مقداری ابرهایی که به پایین نگاه نکنند، ترجیح با ابرهایی باشد که کور باشند.



نامه ای به فرزند نداشته ی خودم:

درود. حالا که این پست را می خوانی پس لابد وجود داری. شاید آن زمان ما به بورکینافاسو مهاجرت کرده باشیم. شاید سیب زمینی شده باشد کیلویی دویست هزار میلیارد تومان. شاید پسر رییس جمهور ایران باشد. شاید تورم هنوز زیر ده درصد است. اما قیمت ها سالی دست کم دو برابر شده باشند، شاید هنوز برجام یک اجرا نشده است. هر چه باشد و نباشد، از این اطمینان دارم که هنوز:

1- هنوز هر چه که گران بشود، مردم همچنان در صف های طولانی برای خرید ساعت ها سر پا می ایستند.

2- هنوز هر انتخاباتی که می شود، انتخاب بین بدترین ها و خ*ترین هاست!

3- هنوز بیش از آن چه فکرش را بنمایی آب در ایران هدر می رود.

4- هنوز در میدان انقلاب می شود با چند میلیون تومان مقاله آی اس آی به رزومه ات پیوست کنی.

5- هنوز برای ایران زود است که مردمش را آگاه نامید، پس بدان و آگاه باش.


یک خبرگزاری مجازی نوشته: با وجود آنکه حذف نرده‌ها در نمازجمعه‌ها را می‌توان یک قدم مثبت و رو به جلو تلقی کرد اما سوال اینجاست اگر گفته‌ می‌شود جمعیت امروز نماز جمعه نسبت به اول انقلاب کاهش داشته است آیا این کاهش جمعیت صرفا ناشی از نصب نرده‌ها بوده یا انتقادات دیگری هم مطرح است؟

بنده در مقام پاسخ به این پرسش نیستم اما از آن جایی که دماغم را تا کنون در هر سوراخی فرو برده ام، در این مساله نیز فرو خواهم برد.

هیچ انتقاد دیگری مطرح نیست، شاید برخی آقایان و بانوان معلوم الحال بخواهند دوباره شیطنت کرده و همه چیز را به مسوولان همیشه در پشت نرده ربط دهند، اما تنها دلیل کاهش جمعیت امروز، استکبار جهانیست که با اختراع کاندوم و کلی قرص و دوا جلوی افرایش جمعیت را گرفته است. به نظر این بنده ی کلنگ باید جلوی روش های ضد بارداری را گرفت تا مردم دوباره به مسوولان برگردند.

پرشس: استاد کلنگ، چطور می شود سریعتر جمعیت را افزایش داد؟

پاسخ: پرسش خوبی بود، یکی از آن ها حل مشکل افزایش جمعیت در صد روز است.

پرسش: می شود کمی بیشتر توضیح دهید؟

پاسخ: خیر

پرسش: فکر نمی کنید فقط دارید حرف مفت می زنید؟

پاسخ: خیر

پرسش: آیا روی کلمه ی "خیر" قفلی زده اید؟

پاسخ: خیر و شبتان هم به خیر!



1- می گویند تا پیش از این در جهنم ایرانی ها، یک روز قیر کم بود و یک روز دیگر قیف نبود. یک روزی هم که هر دو تایش جفت و جور بود، مسوولش نبود. با اعدام سلطان قیر، می توان امید داشت که در آن دنیا، ایرانی ها دیگر بیش از این دنیا سر در گم و چشم به راه نخواهند بود. اگر آنجا هم قیرها را هاپولی نکنند!

2- یک آقایی گفته اند که ما در چهل سال به اندازه چهارصد سال پیشرفت کرده ایم. یاد آن داستان افتادم که سال ها پیش دو نفر می روند تهران و یک فولکس قورباغه ای می خرند، برمی گردند طرف شهر خودشان. نزدیک شهر ناگهان، فولکس شان خاموش می شود و هر کاری که می کنند، دیگر روشن نمی شود. یکی از آن ها به دیگری می گوید: برو نگاه کن ببین ماشین چه مرگش شده؟ آن یکی دیگر درِ کاپوت را باز می  کند و نگاهی به آن می اندازد. بعد با کمال تعجب می گوید: بیا که بدبخت شدیم، ماشین موتور ندارد. خلاصه اولی پیاده می شود و می رود یک نگاهی می اندازد و می گوید: برو از صندوق عقب، ابزار بیاور تا خودم یک طوری درستش کنم. دومی می رود درِ صندوق عقب را باز می کند، یکهو داد می زند: بیا که موتور را پیدا کردم اما به گمانم از تهران تا اینجا را دنده عقب آمده ایم!

3- پس از اعتراضات خس و خاشاک گونه ی جمعی از دانشجویان در برخی از قسمت هایی که از قبل توسط دشمنان مردم ایران مشخص شده بود، مردم همیشه خودجوش و آگاه، ضمن ابراز هم دردی با مسوولان مظلوم دانشگاه علوم تحقیقات، در پیامی به سران کشورهای دشمن فهماندند که دیگر نمی توانند با ارسال اتوبوس چپی و بی ترمز مردم ما را بیش از پیش داغ دار نمایند. در همین جهت شرکت سایپا با شعار "همیشه مطمئن" افزود: زین پس جهت رفع نیاز دانشگاه ها قرار است که نوع جدیدی از پراید اتوبوس را به خط تولید خود بیافزاید تا هر گونه نگرانی را جهت انتقال دانشجویان دیگر شاهد نباشیم.

4- در ادامه بند سه لازم است یاد آور شوم که چندی پیش در یک جابجایی کم نظیر تعدادی گورخر نیز از خطر انقراض تدریجی جان سالم به در بردند و شکر خدا به صورت غیرتدریجی و آنی همگی منقرض شدند که خودش بسی مایه افتخار است.

5-

6- بند پنجم سکوتی بود که گمان می کنم آدم ها بدهکار گورخرها بودند.

7- می پرسند که بوی بدی که در تهران می آید، بوی چیست؟ برخی متخصصان عقیده دارند مربوط به تری است که دولت های نهم تا کنون هر روز دارند به تهران می زنند. البته خب این باید بخشی از منشا بود باشد، باقی را شما در دیدگاه بیان دارید! :))




حاج آقا، کدام حاج آقا؟ همان حاج آقای قرایتی دیگر، فرمودند چون نماز ما بیمار است این مشکلات در کشور جاریست. برای کشف بیشتر ابعاد خبر اینجا و قسمت نظرها را می توانید بخوانید. (آن پایین های خبر)

----

مدقلی: بله، داشتم می گفتم نماز ما بیمار است.

قلی: حاج آقا، بیماری اش چیست؟

مدقلی: به مرض ریا و نبود حضور قلب دچار است.

قلی: اگر قلبش حضور ندارد پس کجاست؟

مدقلی: قلبش پیش بدهکاری و بدبختی و هزار فکر و خیال دیگر است.

قلی: خب چرا بدهکاری و بدبختی و هزار فکر و خیال دیگر دارد؟

مدقلی: چون نمازش بیمار است!!!

قلی: حاج آقا بیماری اش چیست؟ ( این شلنگ سر درازتری دارد .)

----

پی نوشت:

1- قلی که همان قلی است. صد در صد قلی همان قلی است.

2- قلی: پس مدقلی یعنی چه؟

3- مد از واژه نامانوس MAD به معنای دیوانه گرفته شده و مدقلی یعنی قلی دیوانه!

4- قلی: "او کی، ول دان، نو آی کن آندراستند"


داشتم با خودم فکر می کردم که آن وقت در جلسه شورای عالی امنیت چه جوری بوده که الان وضع ما این جوری شده؟!

----

مسوول گرانی بنزین: آقای نفتیان، به همه پمپ بنزین ها بخشنامه ابلاغ شده؟

آقای نفتیان: بله قربان، فقط تعداد صد و بیسیت و سه پمپ بنزین هستند که خودشان فردا به دلایل تعمیرات بسته هستند، مابقی هم کامل در جریان هستند.

مسوول جلوگیری از آشوب: خب، شما فکر اعتراضات مردمی را هم کرده اید؟

آقای شوتیان: اعتراضات مردمی؟ اعتراض که اصلا ربطی به مردم ندارد، اعتراضات برای اوباش است!

مسوول جلوگیری از قطعی اینترنت: اعتراضی هم اگر باشد توی اینستاگرام و فیسبوک و توییتر است. آن هم که دو تایش فیلتر است و آن یکی هم که باز است به کل مختل است.

مسوول آبدارخانه: قربان، ببخشید باز هم چای بیاورم؟ (در ذهنش می گوید: از این صبحانه معلوم است که ناهار چیست، آخرش اینترنت بدبخت قطع می شود)

مسوول سرکوب اعتراضات: هیچ نگران نباشید. آشوب نداریم! آشوب؟ شیب؟ بام؟

مسوول گرانی بنزین: خب فرض بفرمایید که اعتراض داشتیم، آن وقت چه می شود؟

مسوول جلوگیری از آشوب: آقای نفتیان، به پمپ بنزین ها بخشنامه کنید یک کاغذ بچسبانند روی دستگاه های سوخت گیری با این متن: " هر گونه اعتراض باعث قطع یارانه می شود"

آقای نفتیان: اما این خود باعث ناراحتی بیشتر می شود. عکس می گیرند استوری می شود توی اینستاگرام و سوژه تلگرام و توییتر و .

آقای شوتیان: چطور است بنویسیم اگر اعتراض کردید، اینترنت به کل قطع می شود؟

مسوول جلوگیری از قطع اینترنت: بد فکری هم نیست، ما که همه جا را بستیم، این بیشتر منطقی است، کلا می دهیم اینترنت ایران را از پریز بکشند!

آقای شوتیان: خب، پس دیگر لازم به چاپ اطلاعیه هم نیست.

مسوول گرانی بنزین: خب، پس بخشنامه ندهید آقای نفتیان.

آقای نفتیان: به روی چشم قربان.

آقای : خب، این مشکل هم که با نهایت درایت حل شد، علی برکت ال.!!!

---

پی نوشت:

1- بعد از بازگشت مجدد به منزل پدری، با موج شدیدی از سرما مواجه شدیم که بسیار هم خوشحال کننده بود، چون از اساس من با بارش باران به هر ترتیبی که باشد بسیار کیف می کنم. (جز موارد معدودی که بارش باران زیان گسترده به محیط زیست می رساند مانند سیل)

2- در هوای خنک پاییزی داشتیم کیف می کردیم که خوابیدیم، پا شدیم، دیدیم سرخط خبرگزاری ها قیمت سه هزار تومانی بنزین است. تا اینجا فقط  بنزین گران شده بود اما چند ساعت بعد کم کم اینترنت هم بنزینی شد و قیافه ما پشت رایانه هم مقدار زیادی نفتی شد.

3- این سفره جدید نفتی که کشف شد همین جیب مبارک ملت شریف نبود به احتمال زیاد؟

4- داداش، یه چند دقیقه اینترنت را وصل بفرمایید، بر و بچ آن ور دنیا منتظر چهار پنج تا فایل ساده هستند!

5- من اطمینان دارم الان ه های خلیج فارس با روی سفید از شر آن همه سال تهمت خلاص شده اند. یا لنگرهایی که سیم اینترنت را قطع می کرد!

6-     --------------------                      (هیچ چیز نگویم بهتر است، ذهن آقای آبدارچی)

7- پرسش: راستش چرا اینترنت ها را میریزین توی بنزین ها؟ . پاسخ: هیچی، این جوری خوشمزه تره!

8- نماینده مردمی که خودش بعد از مردم بفهمد قیمت بنزین گران شده را بگذارید لای جرز دیوار سوز زمستانی تو نیاید!

9- مورد داشتیم طرف قهر کرده در مهدکودک اما مدادرنگی اش را به همانی که باهاش قهر بوده نداده، بهش گفتند چرا ندادی، گفت از مسوول قطعی اینترنت یاد گرفتم!

10- حیف این خاک نیست؟ که در آینده باید بریزیم روی سر بعضی ها که فوت خواهند شد؟!!

11- خلاصه بگم، اینترنت قطع است، به قول حشمت فردوس: افتــــــــــــــــــــــــــــــــاد؟


همین چند وقت پیش، یک روز خیلی معمولی، با خانواده دور سفره ناهار نشسته بودیم. مادرم با گیاه وزین کرفس و چند عدد قابلمه و کارد و کاسه و بشقاب و مقداری از سایر سبزی های یوقور و بد مزه یک خورشتی درست کرد که تنها کافی بود به آن یک نیم نگاهی بیاندازی تا خودبخود سیر شوی، شکل خورشت این گونه بود که تکه های بزرگ ساقه ی کرفس در دریاچه ای از آب سبز و قرمز به مانند آبزیان دریا، برای خودشان در حال شنای قورباغه بودند. همین طور که من و "میم" زل زده بودیم به این اشیا عجیب، یک تکه درشت ساقه کرفس از آب سبز و قرمز بیرون زد و با حالی مست و پاتیل گفت: "آره درست فکر کردین، از اون چیزی هم که به نظر میرسه بد مزه ترم!"

با اصرار مادرم و انکار خودم، دست آخر مقداری از آن مواد غوطه ور در آب سبز و قرمز را که مزه آب گرم حمام های قدیمی را میداد، درون بشقابم کشیدم. همان تکه اول ساقه خام و نپخته کرفس آنقدر زیر دندان هایم صدا داد و آب کرفس پاشید روی زبانم که نزدیک بود به علت طغیان آب کرفس سر به نیست بشوم. مابقی غذا را با بخاری که از آن آب گرم حمام قدیمی بلند میشد به هر زوری که بود تمام کردم و آن غذای اعیانی ماند برای شام. به گمانم اگر با شعله جوشکاری یا هوابرش هم اگر به آن کرفس ها میزدی، هیچ تغییری روی تکه های کرفس پدید نمی آمد. خلاصه ان شب را هم به یک وضع فاجعه ای باید به اتمام می رساندم. خود مادر که می گفت ناهار خورده و اصلا هیچ از آن معجون فضایی تناول نکرد. وقت شام شد، پدرم هم به جمع ما اضافه شده بود. مادرم در حد درب بطری یک نوشابه از ان غذا خورد و پدرم نان خالی را با بخاری که از روی ظرف بلند می شد تر می نمود و آرام آرام آن را ده بیست دقیقه می جوید تا به لقمه بعدی نرسد. "میم" که یک پیاله از آن خورد. از روبرو که نگاهش می کردی صورتش داشت سبز و قرمز می شد. این جا بود که من به مانند ماهی پاک کننده آکواریوم که هر چه در جداره هست می بلعد تا محیط را تمیز کند، کمر همت را بستم و چشمانم را نیز کمی لوچ کرده و کل خورشت کذا را تند تند می بلعیدم و هی برای خودم می کشیدم. وقتی پیاله اخر را برای خودم کشیدم، دیگر چشمانم همانطوری لوچ مانده بود و به حالت عادی باز نمی گشت. با اتمام حجم متنابهی از خورشت آب گرم حمام قدیمی، همه نفس راحتی کشیدند و بنده به خواب عظیم فرو رفتم. تا صبح کرفس می دیدم و هی مانند آفتاب پرست رنگ عوض می کردم و سبز و قرمز می شدم.

آشپزی مانند عشق است و آخرین تکه آن همین کرفس است!

پی نوشت:

1- سلام. سلام به همون چند نفری که هنوز اینجا رو میخونن. والا نمی دونم کسی هم به جز خودم به اینجا میاد یا نه. اگر بر اساس نظرها بخوام بگم با من حدود سه چهار نفری میشیم!

2- بگذریم، تو این مدت خیلی چیزها تغییر کرد، حتی میتونم بگم با این همه مصیبت و سختی اقتصادی، پرزیدنت "ترامپ" هم از رو رفت و دیگه جز چهار تا تیر تخته چیزی نمونده که تو فهرست تحریم ها نرفته باشه اما من موندم همین طور حیرون که چطور پرزیدنت "" میتونه تو پنج شش سال به این سرعت رنگ عوض کنه و کسی که یک زمانی ژست روشن مغزی میگرفت و در سخنرانی های تبلیغاتی می خواست مشکل بیکاری رو با چند تا صد روز حل کنه، برگشته به یک ملت میگه در این زمانه "اگر کسی بیکار هست" خودش هست که می خواد بیکار باشد!

3- البته این طور که خبردار شدم، چند روزی هست که اینترنت هم در ایران قطع شده و به جایش اینترانت داخلی ایران برقرار هست، جا دارد از همین راه دور یک سلامی هم بفرستیم بر "کره شمالی"، السلام علیک یا "کیم جون اون". امیدوارم تلویزان و رادیان هم زودتر قطع شود. این طوری شاید بعضی ها سرهایشان را از گوشی و تبلت و تلویزیون بیرون بیاورند و یک نگاهی به آسمان زیبای بالای سرشان بیاندازند.

 


حدود 18 روز قبل سطح دسترسی به اینترنت در کشور همسایه ما یعنی عراق به زیر 19 درصد کاهش پیدا کرد. همزمان با اعتراضات مردمی به شیوه های مدیریتی دولت در امور اقتصادی و ی. (این لینک) یا چندی قبل در ونزویلا هنگام اعتراضات سرتاسری کلیه دسترسی ها به شبکه های اجتماعی به کل قطع شد.

به فاصله کمتر از سه هفته این اتفاق با دلیل دیگری در ایران تکرار شد. شاید همین اتفاق به صورت نامحسوس در کشورهایی مثل سوریه، یمن، لبنان یا شبیه به این ها تکرار شده و یا در آینده نزدیک تکرار خواهند شد.

سناریویی که من برای ایران می بینم این گونه است که شاید تا چند وقت دیگر اجازه دسترسی به اینترنت خانگی فراهم شود اما در طولانی مدت، ضوابطی به آن افزوده میشود. این که برای دریافت اینترنت شخص حقیقی باید مجوز گرفت و دلیل آورد. برای اشخاص حقوقی که نیاز به اینترنت خواهند داشت نیز به همین ترتیب پیش خواهد رفت و با سعی در تقویت شبکه ملی داخلی به سایر افراد تنها همان دسترسی داخلی اعطا خواهد شد.

این طرحی تازه ای نیست و بسیار پیش تر این ها را در خبرگزاری ها داخلی خوانده بودم اما حالا به یاد ندارم به صورت دقیق کی و کجا بود. با یک جستجو در موتورهای جستجو می توانید در آرشیو خبرگزاری ها این ها را پیدا کنید.

با اتفاق هفته پیش دیگر دل و دماغ برای استفاده از اینترنت برای من نماند. برای دوره بعد شاید پایه طرح اشتراک را تمدید کنم، کمترین حجم با کمترین سرعت. آن هم صرفا جهت خواندن خبر، یافتن مشکلات و توابع در هنگام برنامه نویسی و پرداخت و جابجایی پول. البته من تا کنون عضو هیچ شبکه اجتماعی نشده ام و اصولا حوصله استفاده از آن ها را هم ندارم. تنها از اپ جیمیل آن هم جهت دریافت و ارسال پیام و فایل استفاده می کنم.

درک می کنم که برای نسل نوجوان و جوان حال حاضر ایران، عدم دسترسی به شبکه های اجتماعی و وب گسترده بسیار عذاب آور خواهد بود. اما به صورت ظاهری که ماجرا را مشاهده کنید، می بینید که در نهایت این انتخاب خود مردم بوده است.


کاین عمر طی نمودیم اندر امیدواری . اندر امیدواری اندر . امیدواری

---

پی نوشت:

1- اینترنت که وصل نشدتا ما به خارج این آب و خاک وصل شویم. باید رفت به خارج از این آب و خاک که بلکه اینترنت خودش به ما وصل شود.

2- من (دانشگاه، ایران)، او (دانشگاه، ایران)، من (کار، ***)، او (درس، ****)، من (کار، ***)، او (درس، ***)، من (کار، ***)، او (ادامه درس، ***)، من (کار ***)، او (ناگهان ناپدید شد و امیدها برای یافتنش همچنان ادامه دارد)

3- خلاصه کوتاهی بود از زمانی که "او" به من گفت " آیا با من " و من به او گفتم " فعلا شرایطش را ندررررررررررررررررررررم"

4- ای آب غوره تو هر چی درس خوندن هستش، این چه وضعی هستش که هر چی "من" زور میزنه، به "او" نمیرسه"

5- اسپویل برای انگری بردهای فامیل، هر چند که دیگر دیر شد، دیگر هر چه بادا بـــــــــــــــــاد.

6- خدا حافظ من و او و شما باشد. من رفتم. تا پست های دیگر خدا نگهدار :)

7- این پست همش شد پی نوشت!

8-                   .

9- فدای حافظ و مولانا و سعدی، به خصوص این آخری که من عاشق شعرهای عاشقانه اش هستم. سعدی، استاد سخن

عمری دگر بباید بعد از وفات ما را

کاین عمر طی نمودیم اندر امیدواری

. اندر امیدواری اندر . امیدواری

 

---

10- برای کسانی که خیلی بعدتر این پست را خواندند و هیچ چیزی دستگیرشان نشد، مشکل از گیرنده نیست، بلکه این پست به دلیل سین جیم های فراوان و احتمال پیش آمدن سوتفاهم، کمی ویرایش شد. به قول شخصیت پلویز در "پرویز و پونه"، اسیر شدیم نصف شبی!


پاسخ مسوولین: باید عرض کنم که زین پس "این تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر نت" دارای تـــــــــــر بیشتری خواهد شد و امکان این که تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر بیشتری هم به آن افزوده شود بسیار بالاست.

(والسلام و والخداحافظ همه شما)

----

پی نوشت:

1- قال جناب دکتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــر: ما در صد روز اول مشکلات را حل می کنیم (ادامه سخنان در ذهن ایشان: و در صد روزهای دیگر تـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرها اضافه خواهیم نمود. تـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر تر تر تر )

2- عزیزانی که هنوز به اندازه کافی تـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر به زندگیشان نخورده شماره تلفن و نشانی را در سامانه دولت ثبت کنند تا سهمیه تـــــــــــــــــــــــــــــــــــر این ماهشان به زندگیشان زده شود. در ضمن این تــــــــــــــــــــــــــــرها تا ابد قابل ذخیره سازی بوده و با گذشت هر ماه از آن کم نخواهد شد. علاوه بر آن هر که تـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر بیشتری به اقتصاد و زندگی مردم بزند نیز دارای سهمیه تــــــــــــــــــــــــــــــر بیشتری خواهد شد.

3- دشمنان بدانند که ما در زمینه تــــــــــــــــــــــــــــر هیچ وقت منتظر آن ها نخواهیم بود، چون در این زمینه به حمد و قوه الهی سالیان سال است که خودکفا شده ایم.

----

بعد تر اضافه شد:

4- به گمونم پتروس غیرفداکار انگشتش رو کرده تو سیم نت! یکی که دستش میرسه بکشدش بیرون لطفا !


اینترنت قطع است. اما "کامنت" ها یا نظرات مردم بسیار جالب است. گفتم شاید شما هم بدتان نیاید مقداری از این "کامنت" ها را بخوانید و من هم بخشی از آن ها را همیشه توی وبلاگم یادگاری داشته باشم:

----

تا دیروز خوشحال بودم که به رای ندادم، از امروز جنازه ی من رو باید ببرن که دیگه رای بدم تو این مملکت.

 

من خیلی وقت بود که تو این خبرگزاری های داخلی نچرخیده بودم.
توفیق اجباری شد.
یه چیزی کشف کردم که میدونم انتشارش نمیدین
اصلا خبرگزاری های اصلی دو سه تا بیشتر نیست که یا وابسته به سپاهه یا دولت یا بسیج و .
بقیه سایتا فقط نقل قول میکنن

 

من غلط بکنم باز در انتخاباتی رای بدم

 

نت وصل نیست پس وضعیت خرابه !!!

 

متاسفانه تنها چیزی که برای ذولت مهم نیست ما ملت ایرانیم

 

به خاطر عده کمی از اشرار چرا اینترنت 80 میلیون قطع شده ؟عجیب ؟

 

از ونزوئلا عبور کردیم الان کره شمالی هستیم ایستگاه بعدی سومالی .

 

ببینید طوری نظر ندهیم که آب و برق و گاز را مرحله ای قطع کنند . تصمیم بگیریم بچه های خوبی باشیم.

 

دیگه فیلتر کردن به مسئولین حال نمیده، الان دیگه اینترنت رو قطع میکنن

 

قطع کردن اینترنت , مسخره ترین راهکار ممکن و بزرگترین توهین به شعور کل ملت ایران در طول تاریخه از نطر من.به طور مستقیم به 70 ملیون نفر گفتن همه لال شین.جز اینه؟؟؟؟

 

شریف ترین انسان روی کره زمین در حال حاضر، ایلان ماسک هست با پروژه ماهواره ایش

 

یه موتور جستجوگر ایرانی دارم، دست یه خانم دکتر بوده، نه کار کرده، نه کار میکنه، خواستین ادرس بدم

 

یه جستجوگر ایرانی پیدا کردم پارسی جو،میشه توش دمای هوای تهران رو دید. والسلام

 

دو دقیقه وصل کنید اینترنتو تا بتونم درخواست پناهندگیمو ثبت کنم.

 

دیروز دانشگاهمون اس ام زده که از موتور سرچ پارسی جو استفاده کنید. چندتا مطلب علمی رو سرچ کردم بعضی ها رو که هیچی نیاورد. یکی دو تا رو چند تا رکورد آورد همشون از ویکی پدیا بعدش که کلیک میکنید روش نمیره چون ویکی پدیا قطعه. تو قرن اطلاعات این قدر عقب افتادگی فکری! نوبره

 

به کره شمالی خوش امدید
علی برکت ال

 

دست ما بر روی دکمه قطع اینترنت نخواهد رفت (قال )

 

ولی خوب به بهونه ی اعتراضات مردم به گرانی بنزین طرح اینترنت ملیم اجرایی کردینا شیطونا؛ با یه تیر دو نشون زدین

 

شما از را ندازی یک پیام رسان عاجزید دم از اینتر نت ملی زدن تون یک جوک است

 

اینترنت خر است.

 

کاش ه ما رو میخورد راحت میشدیم

 

قطع اینترنت اشتباه ترین کار ممکن در این برهه زمانی بود . اعتماد مردم رو نابود کرد . باعث شد همه بدبین بشن به نظام

 

اقای لطفا شماره کارتت رو بده تمام خانوارهای ایرانی هر کدوم 100 هزارتومان میریزیم به کارتت فقط قول بده دیگه تا آخر ریاست جمهوریت بری مرخصی و هیچ کاری نکنی و به هیچ چیز دیگه ای دست نزنی . باشه؟؟

 

بعنوان یک تحصیل کرده افسوس میخورم که تابحال از اینجا نرفتم. واقعا متاسفم که با مردم اینطور رفتار میکنید.

 

مسئولین گرامی کشور !
همه مردم ایران رو جمع کنین یه نقطه اونوقت همه رو بمباران کنین تا راحت بشیم از این زندگی

هر ثانیه یه بدبختی جدید برامون درست میکنین . توانایی اداره یک روستا با جمعیت 500 نفر رو هم ندارین

 

چقدر از کشورم متنفر شدم.

 

فقط یک خواسته از مسئولین دارم : شرایط خروج از کشور رو مهیا کنید . من اشرار نیستم چون به گرانی اعتراض ندارم

 

آقای آذری جهرمی شما به درد دربانی هم نمی خوری!

 

اینترنت ایران بنزینی نشد، اینترنت ایران قهوه‌ای شده است.

 

حضرات !!!!! موقع انتخابات باز دوباره نشینید برای خودتون ملت ملت کنید ها ایران ایران بگید

 

فیلم گرفتن از اعتراضات و عملکرد پلیس نباید جرم باشه. من به همین مسئله هم معترضم. ما باید حق داشته باشیم از عملکرد نیروهای انتظامی فیلم بگیریم. اگر عملکرد آنها صحیحه چرا از فیلم و اینترنت هراس دارند؟

 

آقای از منشور حقوق شهروندی چه خبر؟

 

من که برای اینترنت بدون محدودیت دیش گذاشتم.فقط یک adsl گرفتم که send میکنه و رسیو از ماهواره است.هم سرعتش بالا است و هم هیچ فیلتری نداره.البته میگن اطلاعات میفهمه که برای حل این موضوع هم دانگل خریدم

 

قطع اینترنت بهترین راه بود!!

 

با قطع اینترنت به اوایل دهه هشتاد شمسی عقبگرد کردیم فقط نمی دانم قیمتها چرا به آن دوره بر نمیگرده

 

فک کنم دیگه تب اعتراضات بنزینی خوابید و مردم کم کم باید برن تو خیابون به خاطر اینترنت اعتراض کنن

 

بالاخره ما نفهمیدیم، ما مردم با بصیرت ایران هستیم یا مردم زود باور ایران؟
اگر با بصیرت هستیم چرا اینترنت رو قطع کردین

 

و قس علی هذا .

 


پرزیدنت "ترامپ" رو به دلیل سو استفاده از قدرت در کارزار انتخاباتی به جریان استیضاح وارد کردن، رییس جمهور ما، جناب آقای دکــــــــــــــــــــــــــــــــتر "" مملکت رو شش سال معطل برجام گذاشت، کارت سوخت رو حذف کرد و بیش از چند صد هزار میلیارد تومان به اقتصاد ایران ضربه زد، سطح قاچاق بنزین و کالا رو با حذف کارت سوخت و افت ارزش ریال و طرح شبنم به شدت بالا برد، مسکن مهر رو مزخرف خوند و بدون اینکه یک عدد مسکن ارزان برای طبقه ی متوسط به پایین بسازه، و با افت ارزش ریال در مقابل ارزهای بین المللی قیمت مسکن و سایر ارزها و کلیه کالاهای مصرفی رو بیش از چند برابر کرد، و در بخش خودرو نیز به دلیل قوانین عجیب و غریب و دستوری باعث زیان انباشته در کارخانه های بسیار عقب مانده داخلی شد و عرضه ی سایر کالاهای صنعتی و دارویی نیز به دلیل سو مدیریت در پاره ای از وقت ها با نوسان شدید مواجه شد. در نهایت با کاهش صادرات نفت و سایر محصولات پتروشیمی دچار کمبود بودجه شدید شده و با راه کارهای ریاضتی بیشترین فشار را به اقشار آسیب پذیر وارد کرد. اما همچنان رییس همه رییس هاست و یک میلیاردیوم درصد هم احتمال نداره استیضاح بشه. الان ترامپ میگه کاش من جای "" بودم. مــــــــــــــــــادر جان!


مدقلی: خب یک فهرست بگیرید ببینیم در این یک هفته که اینترنت را قطع کردیم چه کالاهایی افزایش قیمت نداشته اند؟

قلی: قربان، چون اینترنت نبود و دخالت خارجی وجود نداشت هیچ چیز گران نشده.

مدقلی: واقعا؟ چقدر خوب، چند وقت است اینترنت را قطع کرده ایم؟

قلی: در حدود کمتر از یک هفته قربان.

مدقلی: علی برکت ال.، دستور میدهیم فعلا تا شب عید به همین صورت قطع باشد.

قلی: چشم قربان، اما امکان دارد این دفعه اشرار (و نه البته مردم) برای قطعی اینترنت به خیابان ها بیایند. اگر آمدند، چه کنیم؟

مدقلی: این دفعه اگر اشرار (و نه البته مردم) به خیابان ها آمدند، بدهید تلفن ثابت و همراه را به کل هم قطع کنند.

قلی: روی چشم قربان، اما اگر چند روز بعد دوباره برای قطعی تلفن اشرار (و نه البته مردم) به خیابان آمدند، چه کنیم؟

مدقلی: ای بابا، هر چه ما مرحمت میکنیم این ها که بیشتر اشرار می شوند. برای این که دیگر نپرسی می گویم به ترتیب بنویس، اگر دوباره آمدند برق را قطع کنید، ادامه داشت، گاز را هم قطع کنید، ول کن نبودند، آب !!! را هم قطع کنید.

قلی: روی چشم قربان، کمی آهسته تر تا من هم برسم، آب را قطع کنیم. خب می فرمودید.

مدقلی: بعد از آب، هوا را قطع کنید. اگر باز هم اشرار (و نه البته مردم) آمدند توی خیابان ها، کلا مملکت را قطع کنید، از زمین ببریم ناهید یا مریخ. اگر باز هم در ناهید یا مریخ اشرار (و نه البته مردم) اعتراض کردند، بدهید همه را ردیف کنند، زنگ بزنید روسیه ، ده تا بمب اتمی بفرستد همه هشتاد میلیون و اندی را با هم ببرد آن دنیا. از قبل با پرزیدنت "پوتین" هماهنگ کرده ایم.

قلی: .پوتین هماهنگ کرده ایم. بسیار خب قربان، جسارت است، اگر آن دنیا هم اشرار (و نه البته مردم) اعتراض کردند چه کنیم؟

مدقلی: عجب اشرار (و نه البته مردم) نمک نشناسی هستند این ها، به زور هم که می خواهیم همه را شهید کنیم بفرستیم بهشت، نمی فهمند. اصلا آن اینترنت کوفتی را وصل کنید تا همه بجهنمند.

به قول شاعر که گفت: درهای بهشت بسته می شد، مردم هم می جهنمیدند!!!

-----

پی نوشت:

غلام قلی: پرزیدنت فرمودند کاری نکنید که به مردم شوک وارد شود. کسی می داند شوک یعنی چه؟

قلی: شوک یعنی تو یه کشور هشتاد میلیونی که پر از معادن نفت و گاز و فرآورده های گازی و انواع فات هست، شصت میلیون نفر نیاز به کمک معیشتی داشته باشند.

 

 


کره شمالی واقعی تویی خوشگلم، کره شمالی خودش داره اداتو در میاره!

---

پی نوشت:

1- اینترنت میلی هم به جمع مابقی میلی ها از جمله تی لی فی زیون میلی پیوست. فتبارک ال. احسن الامسوولین!

2- به صورت ناخودآگاه سر هر تابع ریاضی تو برنامه نویسی گیر که می کنم مینویسمش تو نوار آدرس تا گوگل صفحه ویکیپدیاش رو بیاره. هنوز بعد از یک هفته عادت نکردم که مسیر دسترسی به گوگل قطع شده!

3- تو این چند روز که من برگشتم فقط چند ساعت اول اینترنت بود، از اون موقع که خط ایرانسلم رو روشن کردم و یک بسته یک هفته ای خریدم، به کل دسترسی به اینترنت قطع بود. اون به درک، ایرانسل هر چند ساعت یک بار یه پیامک میده با دو دقیقه مکالمه یا استفاده از یه چیزی به اسم ایرانسل من یا همچین چیزی تا چند گیگ اینترنت رایگان هدیه بگیرید. دادا شما همون بسته یک هفته ای منو وصل کن بقیه پیشکش. به قول یارو گفتنی شما جیب ما رو نزن، کمک نخواستیم! یکی اینو به ایرانسل بفهمونه تو رو خدا. برداران و خواهرانی که دستتون یه جا بنده، دست کم بگید ایرانسل رو از برق بکشن بیرون مثل این که ایشون توجیه نیستن!


من هم امروز فهمیدم که کلنگ هستم، در پی سخنان گهــــــ ـــر بار خود خودش که گفت: من هم روز جمعه فهمیدم بنزین سهمیه‌بندی شده است. کاش حسن صادق بود، یا محمدجواد بود و انگلیسی حرف می‌زد، یا محمود بود و برای خارجکی‌ها زیر و رو می‌کشید. شاید هم باید آرزو کرد ای کاش منوچهر بود و یک نفر آن را در همان آفریقا از پستش برکنار می‌کرد. دست کم ای کاش غلام‌قلی بود که هیچ حرف نمی‌زد. این جوری مردم هم درد کمتری می‌کشیدند و زخم کمتری (دقت کنید، زخم کمتری) به نمکشان پاشیده می‌شد.

یک بار در یک پستی یک کلنگی سخنان گهـــــــ ـــر بار یکی دیگر را می‌نوشت و آرزو می‌کرد یکی دیگر بیاید که از آن بهتر باشد، آن رفت و این آمد که ای کاش تا ابد نمی‌آمد. یک جوری آمد که من دیگر کلنگ نیستم. من الان دسته‌ی بیل هستم مردم. صبح که از خواب پا شدم فهمیدم، همان دسته‌ی بیل هم نیستم که هیچ. مش حسن هم نیستم. من، گاو مش حسن هستم. آیا این درست‌تر نیست که بگویم، ما همه گاو مش حسن هستیم؟

---

پی‌نوشت:

1- در این لحظه در حال شنیدن این متن زیبا با دکلمه‌ای از زنده‌یاد خسرو شکیبایی هستم.

می‌دانم

حالا سالهاست که دیگر هیچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد

حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری

آن همه صبوری

من دیدم از همان سرِ‌ صبحِ آسوده

هی بوی بال کبوتر ونایِ تازه‌ی نعنای نورسیده می‌آید

پس بگو قرار بود که تو بیایی و . من نمی‌دانستم!

دردت به جانِ بی‌قرارِ پُر گریه‌ام

پس این همه سال و ماهِ ساکتِ من کجا بودی؟

حالا که آمدی

حرفِ ما بسیار،

وقتِ ما اندک،

آسمان هم که بارانی‌ست .!


. : کبلایی، مکانیسم ماشه چیست؟

کبلایی: آه، پسرم، چرا این پرسش را می‌پرسی؟

. : کبلایی، آخر اینجا نوشته اگر فعال شود همه‌ی تحریم‌ها برمی‌گردند.

کبلایی: تحریم‌ها که اثری نداشتند. مگر نه این بود؟

. : حالا چه کنیم، اگر از این به بعد اثر کنند چه؟

کبلایی: خب پس مردم باید بیشتر سختی تحمل کنند. چه بیشترین‌نشان و چه کمترینشان.

. : کدام بیشترین و کدام کمترین کبلایی؟

کبلایی: بیشترین مردم که همان قشر کم‌درآمد است و کمترین پولدار.

. : این بیشترین کم درآمد اگر نتوانستند چه؟

کبلایی: مشکلی نیست، آن کمترین پولدار می‌ماند. همین هم بس است.

. : ما چه می‌شویم کبلایی. من و تو؟

کبلایی: غصه نخور پسرم، ما که خیلی وقت است به جرگه کمترین پولدار پیوسته‌ایم.

. : چطور کبلایی؟

کبلایی: خب یک پراید داریم که بالای پنجاه میلیون است و خانه‌یمان هم دست کم یک میلیارد و پانصد میلیون تومان است. تازه هر دو جفت کلیه‌یمان هم توی تنمان سالم است.

. : پس آن بیشترین کم درآمد چه کسانی هستند؟

کبلایی: خب همان‌هایی که پیش از انتخابات فهرست دارایی‌هایشان را اعلام کرده بودند و سر جمع بیست میلیون تومان توی حسابشان بود.

. : کاش، آن‌ها هم بیشتر داشتند.

کبلایی: کاش و ای کاش بیشتر داشتند و ای بیشتر کاش چشمشان سیر می‌شد.

. : چشم مگر سیر می‌شود کبلایی؟

کبلایی: نه پسرم، بخواب. بخواب که فردا باید برویم با کمترین پولدار دنبال یک لقمه نان. بخواب!

 

 


"حسام‌الدین آشنا" در توییتی نوشت: «چراغ بنزینش روشن شده بود. گفت تمام شد؛ 10 لیتر زدم 30 تومن، ولی باهاش 26 هزار تومن کار کردم. جماعت زیادی از راه مسافرکشی با ماشین شخصی زندگی می‌کنند یا به کمک آن به‌عنوان کار دوم، زندگی‌شان را اداره می‌کنند.»

----

شاید بعضی‌ها بپرسند که ایشان کیست؟ ایشان در دولت دوازدهم به عنوان رییس مرکز بررسی‌های استراتژیک و مشاور رییس‌جمهور جناب دکتر "" هستند. برای من پرسشی وجود دارد که چطور که ایشان پیش از گرانی به این امور ملت آگاهی نداشتند و پس از آن دلسوز حال ملت برآمدند؟ این بود که با خواندن این خبر و در نظر گرفتن هوش و ذکاوت سرشار جناب "آشنا" به یاد حکایتی از خواجه نظام‌الدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی افتادم که به شرح زیر است:

مردی در خم نگریست و صورت خویش در آن بدید. مادر را بخواند و گفت: در خمره ی نهان است! مادر فراز آمد و در خم نگریست و گفت: آری، ‌ای نیز همراه دارد!

-------

پی‌نوشت:

1- مگر توییتر فیلتر نیست مرد مسلمان؟ پس برای چه کسی توییت می‌زنی؟ تازه یک هفته که اینترنت هم قطع بود؟ لابد برای جمیع رانندگان شخصی در جمهوری اسلامی ونزویلا یا شاید هم برای جمهوری اسلامی کره شمالی!

2- حکایت آخر و عاقیبت وبلاگ نویسی چون "گفت و چای" بی شباهت به این حکایت نباید باشد. باشد که عقل در سرش افتد و زبان به دهان گیرد. این شما و این هم حکایت:

مردی ترسایی، مسلمان شد محتسب فرمود که او را ختنه کنند چون از این کار سرباز زد و خواست دین ترسایی پیشه کند گفتند که مرتد شده و بایستی سرش را برید هنگام مرگ از او پرسیدند که مسلمانی را چون یافتی گفت دینی عجیب است هرکس که به دین ایشان در آید سر ک*رش می‌برند و چون بخواهد از دین ایشان خارج شود سر خودش می‌برند.


در پی سخنان گهـــــ ربار جناب رییس جمهور "" در اینجا تصمیم گرفتم که به مدل ایشان پاره ای از سخنرانی گران‌بهایم را در این پست برای شما بنگارم.

. الو یک دو یک دو سه. بله، داشتم می‌گفتم، رسانه‌ها در این مدت که بنده خیلی کم کار بودم، مدام می‌گفتند که حالا چه شده که سر سیاه زمستان 98 این جناب "گفت و چای" فرط و فرط پست می‌نگارد در وبلاگش. چرا سال 95 خبری نبود؟ همین طور سال‌های 96 و 97. این که ایشان به یک باره در سال 98 و در ظرف کمتر از یک هفته میزان متوسط ارسالی‌اش را بیش از سه برابر کند، اتفاقی است که روی خواننده اثر می‌گذارد. در پاسخ به سبک بعضی‌ها باید بگویم که:

یکم- اینجانب در سال 95 می‌خواستم تعداد پست‌ها را اصلاح (استدعا دارم به معنی اصلاح دقت کنید که به معنی افزایش نیست، بلکه درست کردن است) کنم که خود وبلاگ گفت و چای با آن مخالفت کرد! شاید بپرسید که وبلاگ گفت و چای که خود شما هستید؟! نخیر، بنده وبلاگ که نیستم، بنده در قدیم کلنگ بودم الان "گفت و چای" هستم!

دوم- در آبان 96 خواستیم تعداد پست‌ها را اصلاح کنیم (دوباره استدعا دارم)، یک عده دیگر از نویسندگان وبلاگ گفتند فشارهای وارده به خواننده‌ها بالاست، باشد برای سال بعد. شاید بپرسید که این وبلاگ مگر چند نویسنده دارد؟ می‌خواهید چند تا داشته باشد؟ همین من یکی هستم دیگر!

سوم- در آبان 97 خواستیم اجرا کنیم، کمیسیون تشویق افزایش پست گفت حالا که پرزیدنت "ترامپ" زده زیر هر چه کاسه کوزه بوده نمی‌شود. دست نگه دارید. پرسش است دیگر، شاید بپرسید این کمیسیون کارش چیست؟ من می‌گویم کاری به اسمش نداشته باشید، همین که به ضرر خواننده‌ها تصمیم بگیرد، کارش را به درستی انجام داده است.

چهارم- در اردیبهشت 98 خواستیم اجرا کنیم، خبرگزاری خرمغزها دو روز قبل اعلام کرد، آن قدر دم درب هر پستی خواننده صف کشیده بود که سرور بیان ترکید، سرورهای پشتیبان که پشت ترافیک بیننده‌ها جا ماندند، بنده از همان کرمانشاه (سفری به کرمانشاه داشتند گویا در آن زمان) دستور لغو آن را صادر کردم و گفتم کسی پستی نفرستد!

پنجم- آقا، خانم، ما دیدیم که هر ترفندی می‌زنیم، نمی‌شود. گفتیم، هر کسی خواست در یک روز تا سه برابر پست بفرسته، به من هم اعلام نکنه! این شد که من خودم از آبان 98 روزی سه تا پست اضافه می‌نوشتم و می‌فرستادم، بدون این که اون منم از این منم خبر داشته باشه. همچنین شخصیت چندگانه‌ای داره، ذهن مریض من!

ششم- من که خودم اینو نوشتم گوزپیچ شدم، الان چشم‌هایم لوچ شده، مخم هم تاب برداشته، وای به حال شما خواننده با این گرانی پست‌ها (ببخشید، درستش می‌کنم، با این اصلاح حامله‌ها، عذر می‌خوام، اصلاح حامل‌های انرژی)

----

پی‌نوشت:

1- اعصاب واسه آدم می‌مونه مگه، دو دقیقه اومدیم سخنرانی کنیم، مگه می‌زارن؟!

2- در حالی که دارم پشت تریبون فریاد می‌زنم: آِی مردم خواننده شریف وبلاگ، ما می‌خواهیم عزت ایرانی را به خودش برگردانیم، بعد از عزت هم می‌خواهیم غلام قلی را بهش برگردانیم، باقی آدم‌های مهم را نیز کم کم به ملت غیور ایران برمی‌گردانیم، فعلا با این آقا عزت حال کنید تا بعد.

3- سوزن یک عده‌ای هم گیر کرده، ما غلط کردیم به "" رای دادیم، داداش، شما مالیاتت رو مثل همه بده و پول ملت رو بالا نکش، به هر غلطی خواستی رای بده،

4- بازیگر داریم سر یک پروژه سینمایی هفت هشت میلیارد تومن در میاره، اما چون جزو اقشار هنرمند محروم طبقه بندی می‌شه، مثل انتشاراتی‌ها، مالیات نمیده، اون وقت میگن مملکت خرابه، خب کور شه هر کسی که آبادانی مملکتش رو نمی‌خواد. ( برخی از مسوولین ناگهان کور می‌شوند)

5- مگر تعداد پست‌ها اصلاح شد، دستمزد خواننده‌ها زیاد نشد؟ الان یک کارگر خواننده ما یک میلیون و پانصدهزار چوغ مزد می‌گیرد. مگر همین چهل سال پیش ماهی صد تومان بیشتر می‌گرفت؟ آخر آدم چقدر نمک بخورد و نمکدان را شوت کند توی باغچه؟ عده‌ای اغتشاشگر که کاری جز اغتشاشیدن و شاشیدن بلد نیستند می‌گویند این طور نیست و شما نادرست می‌گویید. از ریاست محترم قوه قضا و اون غذا می‌خواهم که ضمن دستگیری اغتشاشگران، غذا هم بهشان ندهند تا شاشیدن هم از یاد آن‌ها برود.

6- والسلام و علیکم و الرحمه ال. و برکاته!

 


یه خبرگزاری یه متن بلندبالایی گذاشته که اگه کمتر از نصف واجدین شرایط مردم ایران در دوره پیش رو برای انتخابات مجلس رای بدند، کلی بد میشه و مثل همیشه اونی که فقط به فکر منافع شخصیش هست میره مجلس!!!
چند تا پرسش برام پیش اومده. می‌پرسم:

1- اگر این تعداد که گفتن، در هر حوزه رای نده، چه جوری نماینده برنده میشه؟

2- اونی که رای میاره مگه نه این که، نه تنها این دوره و بلکه باقی همه دوره ها پیش از ورود به انتخابات توسط خودشون تایید صلاحیت میشده؟ پس اگه فقط به فکر خودش هست و صلاحیت نداره چرا تایید شده؟!

3- یعنی تا پیش از این دوره ملت رای ندادند که اون فرد بی لیاقت انتخاب شده؟

4- یا این هایی که رای میدن تا فرد بی لیاقت انتخاب بشه، جزو مردم نیستند؟

5- چه جور هستش که هر دوره بعد از رای گیری با قدرت تمام اعلام میشه که مجلس تشکیل شده و در راس امور هست و به جای این که مردم از برآیند کارکرد اون راضی باشند و به همین جهت در دوره بعدی رای بدند، باید بعد چهل و اندی سال، یک خبرنگار در یک مطلب سخیف با دلایلی شبیه به گل به خودی، سعی در جمع آوری مردم پای صندوق رای داشته باشه؟

6- فرض کنید کمتر از نصف واجدین شرایط برن و رای بدن، (پس ت های فعلی حکومتی رو یا قبول دارند یا در جهت اصلاحش قدم بر میدارند)، در این صورت چرا نگران کسانی هستند که شرکت نکرده (یعنی براشون مهم نیست) و جزو گروه بالا نیستند؟ چطور نویسنده اون متن به این نتیجه رسیده افراد دسته اول که دلسوز تر هستند کاندیدای بی لیاقت تر رو انتخاب می کنند؟!! و چرا به جای این که با عمل به این گروه دوم انگیزه داده بشه، همیشه سعی دارند دستوری یا تهدید آمیز برای شرکت در انتخابات مجبورشون کنند؟

-----

پی نوشت:

1- یک آمار از درصد مشارکت مردمی در انتخابات مجلس در دوره های مختلف در این چهل سال اخیر در اینترنت دیدم، برای شهر تهران بیشینه میزان مشارکت، چیزی حدود شصت درصد بوده و میشه میانگین ادوار رو نزدیک به پنجاه درصد در نظر گرفت.  حدس من این هستش که این دوره در تهران زیر پنجاه درصد مشارکت خواهند داشت.


نقل شده که پس از فسخ قرارداد میان جناب آقای ویلموتس و فدراسیون فوتبال ایران، مرحوم فتحعلی شاه قاجار به خواب جناب آقای تاج ریاست فدراسیون فوتبال در سال 1398 آفتابی درآمده‌اند و این گونه گفتند که:

جناب آقای تاج، دست مریزاد، به همین شعله آتش جهنم و شربت بهشتی سوگند، که با قراردادی که تو با ویلموتس بستی دیگر بد و بیراه همچنان گذشته در این دنیا بر ما وارد نمی‌شود و به سوی این لامپ‌های ال ای دی برزخ  قسم که همه این بد و بیراه از حالا اینجا انبار شده و با تشریف فرمایی شما به روح پر فتوح شما هدیه خواهد گشت.

چونان که در ادامه نقل شده، جناب تاج از خواب پریده، تنبان خود را دریده و به سمت تلفن همراهش دویده، تا پیامک خداحافظی ویلموتس را دیده، به خود شاش*ده، سراسیمه و شلوار نپوشیده، با پیژامه به کوچه رمیده و هر که از خلق ورا دیده، در باب سلامتی ایشان دعای خیر فرمودندی.

----

پی‌نوشت:

1- پرزیدنت "" پس از این واقعه، در فکر این است که برای برجام ها و ته جام های بعدی به جای "ح ف" از جناب آقای تاج دعوت به عمل بیاورد.

2- حفظ شود خانه‌ی آن کس که وطنش را آباد کرد، ویران گردد آن نفس که خیر مردمان نخواهد و جاوید باد نیکی و مردانگی.

3- در ادامه نقل است که آقای محمدجواد ظریف به حرف آمده که تا چون تویی در بین ماست، این جایگاه بر ما روا نیست و حق است که ایشان به مقام وزارت امور خارجه نصب گردند. (اصول ناکافی، جلد 1400، صفحه 1398، خط آخر، چگونه می توان دشمن شاد شد)


1- مشکل مورد نظر پیش از آغاز ریاست جمهوری "" وجود داشته است یا خیر؟

الف- بله: تقصیر "" است.

ب- خیر: تقصیر "ترامپ" است.

-----

2- مشکل مورد نظر ی است یا اقتصادی؟

الف: ی: تقصیر "" است.

ب: اقتصادی: تقصیر "ترامپ"، "بابک زنجانی" و سلطان "سکه" است.

-----

3- مشکل مورد نظر در مدت صد روز حل می شود یا خیر؟

الف: بله: در تخصص دولت ما هست که در صد روز حل شود.

ب- خیر: تقصیر "" است.

-----

4- مشکل با مذاکره حل می شود یا خیر؟

الف: بله: قطع به یقین با مذاکره حل خواهد شد.

ب- خیر: تقصیر "" است.

-----

پی نوشت:

1- «حسین مرعشی» عضو شورای مرکزی حزب اشرافی کارگزاران در مصاحبه با رومه شرق: نتیجه مدیریت انقلابی، فقر و بدبختی است.

 


داشتم خبرها رو مرور می کردم که دیدم در چین حدود شصت میلیون نفر در قرنطینه قرار گرفتند. ترسیدم. شصت میلیون نفر خیلی زیاد هست برای قرنطینه. فکر کنید ما در ایران روی هم هشتاد میلیون نفر هستیم. البته اگه به دلایلی مثل بلایای طبیعی و غیرطبیعی زودتر از قرنطینه شدن زنده بمونیم و نمیریم!

این که استرالیا سوخت، در چین یک استان به ویروس کشنده آلوده شده، در یمن و عراق و سوریه و افغانستان و ونزویلا، وضعیت بد امنیتی وجود داره و ایران شرایط بدی به لحاظ اقتصادی داره. احساس می کنم ناامیدی رو میشه به وضوح در جامعه ایرانی دید. تو این وضعیت، دلم دور هم بودن رو مثل چند سال پیش با خانواده می خواد، مثل دور هم بودن دور سفره ی افطاری و بعدش یک شکم نیمه پر که آماده دیدن سریالی مثل "خانه به دوش" و دیدن این که "ماشاالله" قصه ما می تونه با معصومیت دخترهاش و بی شیله پیله بودن پسرش و قناعت همسرش و غیرت خودش یک زندگی خیلی معمولی تر از معمولی رو جلو ببره.

نمی دونم چرا هیچ حسی برای دادن جواب تلفن دوست های قدیمی که بهم زنگ میزنن رو ندارم. تازگی ها دم غروب زل می زنم به کنج آسمون آبی، به یه تیکه ابر سرد زمستونی و دوست دارم فقط نگاش کنم. بدون هیچ فکری توی سرم. فقط برای مدتی رها باشم از شر بدی های این دنیا.

کاش آدم ها بیشتر مهربان بودند.

کاش همه آقاهای مملکت ما "ماشاالله" بودند. کاش همه آقازادها، "علی" و "نرگس" و "سحر" بودند. کاش هیچ "اصلان" و آقای "بیات"ی وجود نداشت، کاش هیچ خواهری با خواهرش مثل "ناهید" و "نسرین" چشم و هم چشمی نداشت. کاش هیچ وقت هیچ کسی از سر حسرت، هیچ ماستی را توی قیمه ها نمی ریخت. کاش یک باغیرتی مثل صاحب تولیدی کفشی پیدا می‌شد و به "ماشاالله" و "احمد" کمک می کرد. این کاش ها می توانست واقعیت داشته باشد تنها و تنها اگر مردم جامعه من بیشتر از خودشون، به همدیگر اهمیت می دادند. چیزی که متاسفانه به هیچ نسلی آموزش داده نشد و همه منتظر بقیه شدند. بیایید از خودمون شروع کنیم. تا وقتی زنده ایم وقت داریم.


گاهی شاید برای شما هم اتفاق بیفتد، به ویژه اگر روزی رییس جمهور کشوری مثل ایران شدید. این که در پایان دوره ریاست جمهوریتان بفهمید یک جای کار دموکراسیتان می لنگد. دقیق همان طور که "هاشمی"، "خاتمی"، "" در انتهای دوره یشان یا پس از اتمام آن، نگاهی تیز بر روند جاری انتخابات بعد از خود داشته‌اند، حالا جناب "" هم همان نقدها را در سخن دارد. طوری که اینجا می‌گوید:

"

رییس‌جمهوری اظهارداشت: البته خداوند خالق ما هست و ما بر سرنوشت خودمان حاکم هستیم که آن هم امر خدا و دستور خداست. ما بر خود حاکمیت داریم و حاکمیت ملی را کسی نمی‌تواند نقض کند. البته انقلاب مشروطه از مسیر خود منحرف شد و استبدادگران مسلط شدند و بعد انتخابات تشریفات شد.

وی با بیان اینکه انتصابات بزرگترین خطر برای دموکراسی و برای حاکمیت ملی است روزی است که انتخابات تشریفات شود جای دیگری انتصاب فرمایند، بعد مردم پای صندوق بروند تشریفات انتخابات را انجام دهند. خدا نکند چنان روزی برای کشور ما پیش بیاید.

"

---

چند پرسش پیش می‌آید، اما برای من مهم‌ترینش این است که چرا بین همه این عزیزان، همیشه وقتی کار رو به انتهاست، یاد زدن چنین حرف هایی می افتند؟ پرسش دوم این که مگر نه این که خود نتیجه‌ی دقیق همان انتصاباتی هستند که حالا منتقدش شده اند؟

این ها را ننوشتم که بگویم با این جور صحبت ها موافقم یا مخالف. تنها خواستم بگویم در چه کشور متناقض و پاردوکسیکالی روزها از پی روزها میگذرند و آدم ها از پی آدم ها می آیند و می روند و مردمی که فکر می کنند همه‌شان به نوعی نابغه‌ای هستند در فرهنگ و هوش و استعداد و علم که مانندش در کشور نیست و دارند حیف می‌شوند و وقتی پای صحبت تحصیل کرده‌هایش می نشینی می گویند فلان کاندیدای مجلس بهتر است، چون گفته بهمان مقدار بودجه آورده برای شهرمان خرج کرده اما هنوز نمی داند که از نماینده اش چه باید بخواهد یا وظیفه نماینده اش در مجلس چیست؟

آقا یا خانم نماینده یا مردم، برای مردم تاسف خوردن کار بیهوده ای است. کار دادن و ایجاد شغل هم کار بیهوده ایست. کمک کردن و لطف کردن هم کار  نادرستی است، تا وقتی که به آن ها آگاهی، سواد و فرهنگ درست رفتار کردن، درست زندگی کردن و درست اندیشیدن را آموزش نداده اید. تنها جمعیتی را به دور خود جمع کرده اید که به عدد تعداد آن‌ها خودتان را صاحب مشروعیت بدانید.


یک خبرگزاری مکش مرگ ما یک سرخط زده "سوال شما از رییس جمهور چیست؟". چون هیچ وقت دیدگاه‌های وزین اینجانب آنجا نشر نشده، پس من پرسشم را به جای آنجا، همینجا می‌پرسم:

پرسش: جناب رییس جمهور ""، ریاست جمهوریتان واقعا همین است یا دارید ادا در می‌آورید؟!

 


وزیر راه گفته کرونا با پروازهای چین نیومده. داشتم با خودم فکر می کردم پس چه جوری اومده؟

الف- با اتوبوس اومده

ب- با تاکسی اومده

پ- با اسنپ یا اوبر اومده

ت- پیاده زمینی راه افتاده و چهل پنجاه روز تو راه بوده تا برسه

---

وزیر بهداشت گفته من نمیدونم اونایی که ماسک هزار تومنی رو ده هزار تومن میدن به مردم کی هستن؟

الف- اونها مردمی هستند که آمریکا اونها رو تربیت کرده

ب- اونها مردمی هستند که عامل صهیونیست ها هستند

پ- اونها مردمی هستند که همیشه در صحنه حاضر هستند

ت- اونها مردمی هستند که مردم نیستند

---

رییس جمهور گفته فساد و بی تدبیری چگونه باید در ایران ریشه کن شود؟

الف- آمریکا از صحنه روزگار محو شود

ب- اسراییل از صحنه روزگار محو شود

پ- کل غرب یکجا فرو بپاشد

د- شرق هم با غرب فرو بپاشد!

---

سخن گوی دولت گفته عکسی منتشر شده که مردم برای خرید ماسک در صفی طولانی ایستاده اند، برای حذف صف چه کار باید کرد؟

الف- روی ویروس ها کار فرهنگی انجام دهیم تا پخش نشوند

ب- روی چینی ها کار فرهنگی کنیم که مورچه خوار و خفاش و مانند آن ها را نخورند

پ- روی مورچه خوار و خفاش کار فرهنگی کنیم که دم دست آدمیزاد نباشند

ت- روی غذای ایرانی کار فرهنگی کنیم که برود چین بشود غذای چینی ها!

---

 


این غلط که چند روز پیش وزیر محترم نفت آن را بیان فرمودند.

وزیر نفت گفت: آمریکا دشواری‌های زیادی برای مردم ایران، به‌ویژه مردم فقیر ایران، ایجاد می‌کند و این مسئله در آینده باید در یک دادگاه بین‌المللی مطرح شود.

----

در باب حفظ سلامت عمومی جامعه هم به نظر من، نه تنها رییس جمهور قصد اجرای قرنطینه سراسری را ندارد که با رها کردن مدیریت اجرایی کشور، باعث ارایه بیش از حد دست کم گرفتن یک همه گیری خانمان سوز شده و با بی تدبیری بی نهایت خودش و سایر گماشتگان دولتی و غیردولتی، جامعه را به ورطه نابودی می کشاند. شاید این سکوت اجرایی ایشان می تواند آغاز یک کودتای بیولوژیک باشد. البته باید دید با گذشت زمان چه می شود و هدف ایشان از برخورد ناکارا با یک همه گیری وحشتناک چیست و چه منفعتی برای ایشان و گروهشان از نابودی ملت یک سرزمین به دست خواهد آمد؟

از نتایج همچون مدیریت ضعیف یا شاید بهتر بگویم ول انگاری هردمبیل توزیع داروی زیر در کشور است. واقعا تاسف دارد که سواستفاده ایدیولوژیک به این حد برسد. جایی که بنیان علمی باید جایش را به سو استفاده از دین ببازد تا حدی که به عنوان داروی ضد کویید19 از داروی روغن بنفشه و داروی امام. استفاده شود!

 


در دوره شیوع بیماری ویروسی کویید نوزده در ابتدای سال 2020 میلادی در کشورم هستیم. در میان دیدگاه های مردم کشورم در یک خبرگزاری، که درباره ناتوانی دولت در کنترل انتشار ویروس کویید نوزده نوشته بودند به دیدگاهی برخورد کردم که برایم خنده دار بود و بسیار عجیب. این متن کامل آن دیدگاه است:

-------

"رضا" گفته:

-------

" لطفا به نحوی از ستاد بحران کشور و حوادث غیر مترقبه، نتیجه عقد قرارداد با ون رو در خصوص کاهش بلایای طبیعی جویا شوید.
هر قراردادی حسن انجام کار یا عدم ایفای تعهدات دارد.
الان عدم ایفای تعهدات را چگونه باید اجرا کرد؟
ضمنا قرار بود ون در بیمارستان ها حضور پیدا کنند تا تقویت روحی و روانی باشد.
امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست
فردا که بیایی به سراغم، دیگر چه سود "

-------

چون باورم نمی‌شد که چنین قراردادی عقد شده باشد آن را جستجو کردم و به این لینک با این عنوان رسیدم:

"امضای تفاهمنامه با حوزه علمیه برای کاهش بلایای طبیعی"

-------

مردم عزیز کشورم ایران، باید بنویسم اگر قرار بر این بود که مردم دنیا در مقابله با بلایای طبیعی در همه کشورها آموزش ببینند، بهتر این نبود که آن نوع خاص از آموزش را از اهل فن همان رشته دریافت می‌کردند؟! آخر این چه تفکریست که یک قشر خاص، از پس همه امور باید بر بیاید. خب اگر این طور است، دیگر چه نیاز به اقتصاد دان و پزشک و مهندس و علوم پایه بود؟

در پایان پرسشی دارم، از همه کسانی که این جمله را می خوانند عاجزانه تقاضا دارم تا برداشت خود را از این جمله بنویسند. این جمله:

"  از حوزه علمیه برای به کارگیری نقش معنویت در کاهش بلایای طبیعی استفاده خواهیم کرد "

-------

 

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

اجاره آپارتمان مبله در جزیره قشم عجايب و خواندنيهاي جهان . ساعت مچي دخترانه زنانه ارزان قیمت حراجی 2021 شبنم خیال اخبار لوازم خانگي Kelvin سئو netshiraz.parsablog.com آقاي تبليغ|تبليغ رايگان|آگهي رايگان|تبليغات اينترنتي