داشتم خبرها رو مرور می کردم که دیدم در چین حدود شصت میلیون نفر در قرنطینه قرار گرفتند. ترسیدم. شصت میلیون نفر خیلی زیاد هست برای قرنطینه. فکر کنید ما در ایران روی هم هشتاد میلیون نفر هستیم. البته اگه به دلایلی مثل بلایای طبیعی و غیرطبیعی زودتر از قرنطینه شدن زنده بمونیم و نمیریم!

این که استرالیا سوخت، در چین یک استان به ویروس کشنده آلوده شده، در یمن و عراق و سوریه و افغانستان و ونزویلا، وضعیت بد امنیتی وجود داره و ایران شرایط بدی به لحاظ اقتصادی داره. احساس می کنم ناامیدی رو میشه به وضوح در جامعه ایرانی دید. تو این وضعیت، دلم دور هم بودن رو مثل چند سال پیش با خانواده می خواد، مثل دور هم بودن دور سفره ی افطاری و بعدش یک شکم نیمه پر که آماده دیدن سریالی مثل "خانه به دوش" و دیدن این که "ماشاالله" قصه ما می تونه با معصومیت دخترهاش و بی شیله پیله بودن پسرش و قناعت همسرش و غیرت خودش یک زندگی خیلی معمولی تر از معمولی رو جلو ببره.

نمی دونم چرا هیچ حسی برای دادن جواب تلفن دوست های قدیمی که بهم زنگ میزنن رو ندارم. تازگی ها دم غروب زل می زنم به کنج آسمون آبی، به یه تیکه ابر سرد زمستونی و دوست دارم فقط نگاش کنم. بدون هیچ فکری توی سرم. فقط برای مدتی رها باشم از شر بدی های این دنیا.

کاش آدم ها بیشتر مهربان بودند.

کاش همه آقاهای مملکت ما "ماشاالله" بودند. کاش همه آقازادها، "علی" و "نرگس" و "سحر" بودند. کاش هیچ "اصلان" و آقای "بیات"ی وجود نداشت، کاش هیچ خواهری با خواهرش مثل "ناهید" و "نسرین" چشم و هم چشمی نداشت. کاش هیچ وقت هیچ کسی از سر حسرت، هیچ ماستی را توی قیمه ها نمی ریخت. کاش یک باغیرتی مثل صاحب تولیدی کفشی پیدا می‌شد و به "ماشاالله" و "احمد" کمک می کرد. این کاش ها می توانست واقعیت داشته باشد تنها و تنها اگر مردم جامعه من بیشتر از خودشون، به همدیگر اهمیت می دادند. چیزی که متاسفانه به هیچ نسلی آموزش داده نشد و همه منتظر بقیه شدند. بیایید از خودمون شروع کنیم. تا وقتی زنده ایم وقت داریم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دلخوشی Angela مرور فایرورکس فروشگاه اینترنتی طرح توجيهي شبکه حمل و نقل جهانی اموزش ربات سازی و برنامه های کاربردی GunFroshan