لوبیاخور: خب، خبر خوبی دارم برای شما. می خواهیم دستمزدتان را افزایش دهیم.

کارگر: چه عالی. حالا چقدر افزایش می دهید؟

لوبیاخور: سیصد هزار تومان، به اضافه ی صد تومان حق اولاد برای هر فرزند و صد تومان هم برای حق مسکن.

کارگر: ولی من که ازدواج نکردم که بچه داشته باشم!

لوبیاخور: بهتر، راستش خرج بچه در ماه از کل پایه حقوق توی کارگر بیشتر است. همان بهتر که آن را نداشته باشی که پولش را هم نگیری.

کارگر: جدا از حق اولاد، با این مقدار حق مسکن، من کجای این شهر خانه اجاره کنم؟

لوبیاخور: برو پایانه اتوبوسرانی جنوب، آنجا چند تا نیمکت سر پوشیده هست، ایستگاه مترو هم همان نزدیکی هاست. این طوری هم به مترو نزدیکی و هم به پایانه جنوب.

کارگر: آخر زمستان آن جا خیلی سرد است روی نیمکت نمی توان تا صبح دوام آورد.

لوبیا خور: چرا می شود، آن جا یک دکه ی شبانه روزی دارد که با شبی پنج هزار تومن می گذارد بروی کنار حلبی آتشی که درست کرده است بنشینی. تازه این فقط برای ماه های سرد است. ماه های گرم روی همان نیمکت لم می‌دهی و پول مسکن هم برایت می ماند.

کارگر: بسیار خب، حالا با این قضایا دستمزد من در کل چقدر می شود؟

لوبیاخور: بگذار یک حساب سرانگشتی بکنم. یک و پانصد که مبنا داری، بچه هم که گفتی نداری، صد تومان هم برای مسکن، دویست هم بن کارگری، یک هشتصد نهصدی باید برایت بیفتد.

کارگر: خب دست شما درد نکند. از کی کارم شروع می شود؟

لوبیاخور: فعلا که نیروی کار، زیاد هم داریم. با این وضع بازار برای امسال کمی هم باید نیروهایمان را رها کنیم. حالا صبر کن. از چند وقت پیش، قرار شده بود که هر سال نهصد هزار شغل در سال ایجاد شود، خلاصه این شتری است که دیر یا زود، درب خانه شما هم خواهد خوابید.

کارگر: کار را می گویی؟

لوبیاخور: بله دیگر، کار خوب مثل شتر است، بر همین قسم، کارگر خوب هم، دور از شما، مثل شتر است. شش ماه کار کند، حقوقش عقب هم بیفتد، باید کارش را درست انجام دهد. خلاصه بعد از هفت ماه دستمزدش را می‌گیرد.

کارگر: اما ارزش پول ما هر روز کمتر می شود. فکر نمی کنید این طوری به ضرر من تمام می شود؟

لوبیاخور: شاید کمی به ضرر شما به نظر برسد اما وقتی به بیکارهای اطراف خودت که نگاهی بیاندازی، می‌بینی که وضعیت تو، آن چنان هم بدک نیست.

کارگر: اما من که هنوز خودم جزو همان بیکارها هستم!

لوبیاخور: نه، مثل این که تو قصد سیاه نمایی داری، مثل این جناب گفت و چای که دارد این ها را می نگارد.

کارگر: به کل فراموش کن هر چه که پرسیدم و گفتم، آقای لوبیاخور، من معذرت می خواهم. فقط یک سوال دیگر دارم.

لوبیاخور: بپرس جانم.

کارگر: اگر من بیکارم، چرا نگارنده اسم "کارگر" را برای من انتخاب کرده است؟

لوبیاخور: چون او مثل تو نیست که قصد سیاه نمایی داشته باشد. او خواسته به تو یک حالی بدهد. بد است؟ خوب بود می نوشت "بیکار" یا "در جستجوی ابدی برای کار"؟

کارگر: نه، دست ایشان هم درد نکند.

گفت و چای: خواهش می کنم.

لوبیاخور: حالا من یک پرسش دارم جناب گفت و چای؟

گفت و چای: بفرما عزیزم.

لوبیاخور: اسم این را "کارگر" گذاشتی، قبول، اسم من چه ربطی دارد به من؟ چرا نوشتی "لوبیاخور"؟

گفت و چای: برای جلوگیری از به کاربردن الفاظ رکیک!!!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Greg زندگانی todo بیماری فروش ويژه محصولات سرمايشي و گرمايشي Lisa نوشته های فاضل هذیان کده *